سعدی

سعدی

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در ستایش شمس‌الدین محمد جوینی صاحب دیوان

۱

به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار

که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار

۲

همیشه بر سگ شهری جفا و سنگ آید

از آنکه چون سگ صیدی نمی‌رود به شکار

۳

نه در جهان گل رویی و سبزهٔ زنخیست

درختها همه سبزند و بوستان گلزار

۴

چو ماکیان به در خانه چند بینی جور؟

چرا سفر نکنی چون کبوتر طیار

۵

ازین درخت چو بلبل بر آن درخت نشین

به دام دل چه فرومانده‌ای چو بوتیمار؟

۶

زمین لگد خورد از گاو و خر به علت آن

که ساکنست نه مانند آسمان دوار

۷

گرت هزار بدیع‌الجمال پیش آید

ببین و بگذر و خاطر به هیچ کس مسپار

۸

مخالط همه کس باش تا بخندی خوش

نه پای‌بند یکی کز غمش بگریی زار

۹

به خد اطلس اگر وقتی التفات کنی

به قدر کن که نه اطلس کمست در بازار

۱۰

مثال اسب الاغند مردم سفری

نه چشم بسته و سرگشته همچو گاو عصار

۱۱

کسی کند تن آزاده را به بند اسیر؟

کسی کند دل آسوده را به فکر فگار؟

۱۲

چو طاعت آری و خدمت کنی و نشناسند

چرا خسیس کنی نفس خویش را مقدار؟

۱۳

خنک کسی که به شب در کنار گیرد دوست

چنانکه شرط وصالست و بامداد کنار

۱۴

وگر به بند بلای کسی گرفتاری

گناه تست که بر خود گرفته‌ای دشوار

۱۵

مرا که میوهٔ شیرین به دست می‌افتد

چرا نشانم بیخی که تلخی آرد بار؟

۱۶

چه لازمست یکی شادمان و من غمگین

یکی به خواب و من اندر خیال وی بیدار؟

۱۷

مثال گردن آزادگان و چنبر عشق

همان مثال پیاده‌ست در کمند سوار

۱۸

مر آن رفیق بباید که بار برگیرد

نه صاحبی که من از وی کنم تحمل بار

۱۹

اگر به شرط وفا دوستی به جای آرد

وگرنه دوست مدارش تو نیز و دست بدار

۲۰

کسی که از غم و تیمار من نیندیشد

چرا من از غم و تیمار وی شوم بیمار؟

۲۱

چو دوست جور کند بر من و جفا گوید

میان دوست چه فرقست و دشمن خونخوار؟

۲۲

اگر زمین تو بوسد که خاک پای توام

مباش غره که بازیت می‌دهد عیار

۲۳

گرت سلام کند، دانه می‌نهد صیاد

ورت نماز برد، کیسه می‌برد طرار

۲۴

به اعتماد وفا، نقد عمر صرف مکن

که عن قریب تو بی‌زر شوی و او بیزار

۲۵

به راحت نفسی، رنج پایدار مجوی

شب شراب نیرزد به بامداد خمار

۲۶

به اول همه کاری تأمل اولیتر

بکن، وگرنه پشیمان شوی به آخر کار

۲۷

میان طاعت و اخلاص و بندگی بستن

چه پیش خلق به خدمت، چه پیش بت زنار

۲۸

زمام عقل به دست هوای نفس مده

که گرد عشق نگردند مردم هشیار

۲۹

من آزموده‌ام این رنج و دیده این زحمت

ز ریسمان متنفر بود گزیدهٔ مار

۳۰

طریق معرفت اینست بی‌خلاف ولیک

به گوش عشق موافق نیاید این گفتار

۳۱

چو دیده دید و دل از دست رفت و چاره نماند

نه دل ز مهر شکیبد، نه دیده از دیدار

۳۲

پیاده مرد کمند سوار نیست ولیک

چو اوفتاد بباید دویدنش ناچار

۳۳

شبی دراز درین فکر تا سحر همه شب

نشسته بودم و با نفس خویش در پیکار

۳۴

که چند ازین طلب شهوت و هوا و هوس

چو کودکان و زنان رنگ و بوی و نقش و نگار

۳۵

بسی نماند که روی از حبیب برپیچم

وفای عهد عنانم گرفت دیگر بار

۳۶

که سخت سست گرفتی و نیک بد گفتی

هزار نوبت از این رای باطل استغفار

۳۷

حقوق صحبتم آویخت دست در دامن

که حسن عهد فراموش کردی ای غدار

۳۸

نگفتمت که چنین زود بگسلی پیمان

مکن کز اهل مروت نیاید این کردار

۳۹

کدام دوست بتابد رخ از محبت دوست؟

کدام یار بپیچد سر از ارادت یار؟

۴۰

فراق را دلی از سنگ سخت‌تر باید

کدام صبر که بر می‌کنی دل از دلدار؟

۴۱

هرآنکه مهر یکی در دلش قرار گرفت

روا بود که تحمل کند جفای هزار

۴۲

هوای دل نتوان پخت بی‌تعنت خلق

درخت گل نتوان چید بی‌تحمل خار

۴۳

درم چه باشد و دینار و دین دنیی و نفس

چو دوست دست دهد هرچه هست هیچ انگار

۴۴

بدان که دشمنت اندر قفا سخن گوید

دلت دهد که دل از دوست برکنی زنهار

۴۵

دهان خصم و زبان حسود نتوان بست

رضای دوست بدست آر و دیگران بگذار

۴۶

نگویمت که بر آزار دوست دل خوش کن

که خود ز دوست مصور نمی‌شود آزار

۴۷

دگر مگوی که من ترک عشق خواهم گفت

که قاضی از پس اقرار نشنود انکار

۴۸

ز بحر طبع تو امروز در معانی عشق

همه سفینهٔ در می‌رود به دریا بار

۴۹

هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل

به صورتی ندهد صورتیست بر دیوار

۵۰

مرا فقیه مپندار و نیک مرد مگوی

که عاقلان نکنند اعتماد بر پندار

۵۱

که گفت پیره‌زن از میوه می‌کند پرهیز

دروغ گفت که دستش نمی‌رسد به ثمار

۵۲

فراخ حوصلهٔ تنگدست نتواند

که سیم و زر کند اندر هوای دوست نثار

۵۳

تو را که مالک دینار نیستی سعدی

طریق نیست مگر زهد مالک دینار

۵۴

وزین سخن بگذشتیم و یک غزل ماندست

تو خوش حدیث کنی سعدیا بیا و بیار

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 1078
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 388

نظرات

user_image
محسن رخش
۱۳۸۹/۱۱/۲۳ - ۰۱:۳۵:۵۳
در بیت نوزدهم لطفا آود به آورد اصلاح شود.
user_image
امیر سلیمانی
۱۳۹۱/۰۹/۲۲ - ۱۱:۱۴:۰۷
مصراع زیر:کسی از غم و تیمار من نیندیشدبگمانم موافقترست با وزن اگر اینچنین باشد:کسی که از غم و تیمار من نیندیشد
user_image
ثمانه
۱۳۹۳/۰۴/۰۸ - ۲۳:۳۷:۳۹
در مصرع "مرا رفیقی باید که بار برگیرد" فکر میکنم وزن شعر رعایت نشده و بایستی اینگونه باشد : " مرا رفیقی بباید که بار برگیرد "
user_image
توتیا
۱۳۹۳/۱۰/۲۵ - ۱۴:۴۴:۰۱
قصده بسیار جالی بود من مصرع شب شراب نیرزد به بامداد خمار را در کتاب بامداد خمار خوانده بودم نمی دانستم از جناب سعدی است تا اینکه امروز اتفاقی به ان برخورد کردم شیوه اقرار و انکارش بسیار جالب بود با خواندن ابیات ابتدایی دچار حیرت شده بودم و توی ذهنم دنبال توجیه که استاد سخن خود گره گشایی کرد به نظر من نبرد عقل با دل است عقل عاقل اندیش و عافیت طلب با دل عشق جو و ملالت طلب
user_image
شیده
۱۳۹۴/۰۳/۰۳ - ۰۴:۴۴:۳۴
معنی مصرع "نه در جهان گل رویی و سبزهٔ زنخیست" چیست؟ زنخ اینجا یعنی چه؟
user_image
مهدی
۱۳۹۴/۰۷/۰۷ - ۱۶:۳۴:۳۶
در
پاسخ به شیده : معنی بیت ، این تصور غلط است که فکر کنیم تنها یک نفر به گل شباهت دارد و بر چانه اش چند تار مو سبز شده ( کنایه از یار ما ). زنخ =چانه . چراکه اگر واقع بین باشیم خیلی ها چنین خصوصیاتی دارند و دنیا پر است از زیبارویان و پری سیمایان
user_image
فرخ مردان
۱۳۹۶/۰۴/۰۴ - ۰۵:۴۵:۳۵
ببخشید ابن شعر کجاش "در ستایش شمس‌الدین محمد جوینی صاحب دیوان" بود؟!
user_image
فرخ مردان
۱۳۹۶/۰۴/۰۴ - ۰۶:۲۰:۵۱
زود نتیجه گیری کردم مثه اینکه! قصیده دو قسمتی ست.
user_image
سیاوش
۱۳۹۶/۰۹/۱۴ - ۱۷:۴۷:۰۰
بیت بیستمکسی (که) از غم و تیمار من نیندیشدکه جا افتاده
user_image
پویا حمیدی
۱۳۹۷/۰۸/۲۸ - ۱۶:۴۵:۵۷
درود بر استاد سخن سعدی عزیز که چه زیبا تمام جوانب یک رابطه رو بیان کرده. این غزل وصف حال خیلی از ماست و پند اخلاقی نیمهء دوم غزل که از رجحان وفای عهد و مروت بر حرف دشمنان و دلسردی و ذهنیتهاست نقطهء اوج انسانیت از یک سو و استاد بودن سعدی در به نظم کشیدن این ابیات از سوی دیگر رو نشون میده.
user_image
حسین
۱۳۹۷/۱۰/۲۴ - ۰۰:۱۸:۰۸
شیخ عبدالخلیل رفاهی اصفهانی در تهران یک دله که نه، صد دله عاشق دختری می شود. ولی آن دختر شرط ازدواج را خروج از لباس روحانیت توسط وی می داند. پدر دختر می گوید دوست داشتن این قید و شرط ها را نمی خواهد. عاقبت تصمیم می گیرند که به دیوان سعدی تفال بزنند و این شعر می آید:به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیارکه بر و بحر فراخست و آدمی بسیارو دکتر رفاهی با دیدن این شعر و توصیه شیخ اجل، دل از مهر دختر می کند. مرحوم رفاهی در ابتدای انقلاب به سبب همکاری با دربار خلع لباس شد ولی بعدا حکمش نقض شد. او ساکن لندن بود و 5 روز قبل یعنی 19 دی 97 درگذشت و امروز صبح -دو شنبه 24 دی- در خاک پاک اصفهان تشییع گشته و در باغ رضوان دفن خواهد شد. خاطراتش با نام "گردش ایام" چاپ شده است.
user_image
گویان
۱۳۹۸/۰۶/۱۳ - ۰۸:۱۰:۵۵
با این قصیده کل غزلیاتش رو آسفالت کرددر. باب عشق و دوستی
user_image
مجید
۱۳۹۸/۰۸/۰۵ - ۱۱:۲۱:۲۴
زمین لگد خورد از گاو و خر به علت آنکه ساکنست نه مانند آسمان دوارجالبه که لگد خوردن زمین از گاو خر را به علت سکون زمین میدانست که خود غلط است. جرجانو برونو بعدها جانش رو سر حرکت زمین گذاشت.
user_image
محسن
۱۳۹۹/۱۰/۰۱ - ۰۹:۳۱:۱۰

پاسخ به مجید:زمین نسبت به موجودات روی آن ساکن است و اشتباهی در کار نیست؛ هدف سعدی هم استفاده تمثیلی است، نه واقعیت علمی، که کاملا درست بکار برده؛ اثبات متحرک بودن زمین هم حاصل کارهای گالیله، کپرنیک و کپلره و در این مورد جوردانو برونو نقشی نداشته.
user_image
Polestar
۱۳۹۹/۱۲/۰۲ - ۱۲:۰۲:۴۳
عجب چیزی سروده!ارزش داره که یک سال تمام روی این قصیده تفکر کنی
user_image
احسان چراغی
۱۴۰۰/۱۱/۰۸ - ۰۰:۰۶:۵۴
بالاخره عاشق بشیم یا نشیم آقای سعدی؟ تکلیف ما رو روشن کن
user_image
احسان چراغی
۱۴۰۰/۱۱/۰۸ - ۰۰:۱۳:۲۴
این قصیده را بارها و بارها خوانده بودم اما این بیت، تازه امروز توجهم را سخت جلب کرد. عجیب است که تا امروز انگار آن را ندیده‌ام. و جالب است که این بیت،
پاسخ سعدی به موضوعی است که ذهنم را مشغول کرده بود.   مخالط همه کس باش تا بخندی خوش نه پای‌بند یکی کز غمش بگریی زار
user_image
مسعود شاه نظری
۱۴۰۰/۱۱/۱۲ - ۰۹:۲۷:۱۵
یکی از زیباترین و آموزنده ترین قصیده های ادب پارسی که بر هر گرفتار عشق رواست خواندن آن، که تا نکند که بماند اسیر در پی آن ...
user_image
حمید پورفارسی
۱۴۰۰/۱۱/۲۷ - ۰۴:۴۱:۰۶
خلاصه اینکه: به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم القصه: گفتم آهن دلی کنم چندی ندهم دل به هیچ دلبندی وانکه را دیده بر دهان تو رفت هرگزش گوش نشنود پندی
user_image
احسان چراغی
۱۴۰۱/۰۱/۲۱ - ۰۳:۰۵:۳۷
کاش یکی از دوستان زحمت بکشد این قصیده را بخواند و ویسش را در سایت بارگذاری کند تا خوانش صحیح آن را بدانیم
user_image
Mahmood Shams
۱۴۰۱/۰۴/۱۲ - ۱۲:۳۲:۱۲
با سلام و درود خدمت ادب دوستان گرامی ، شیخ اجل می فرماید :هرآنکه مهر یکی در دلش قرار گرفت / روا بود که تحمل کند جفای هزار / بنظرم یکی از بهترین و مهمترین مضمون  این قصیده زیبا و قابل تامل این بیت است که در باب عشق و و عاشق واقعی که باید گذشت و صبوری را در خود پرورش داد و در فراز و شیب های زندگی ، جفای یار و روزگار رنج ها را  تحمل کرد و جا نزد تا به عشق پایدار رسید ، در جای دیگری می فرماید : یار آن بود که صبر کند بر جفای یار / ترک رضای خویش کند در رضای یار / البته پندها و وعظ های بسیاری در این قصیده گنجانده شده که برای هر فردی در زندگی شخصی و اجتماعی مفید و تاثیرگذار و الهام بخش خواهد بود اگر گوش شنوایی داشته باشیم و شعر را در عمل و رفتار زندگی کنیم .‌ امیدوارم
user_image
بوخالد
۱۴۰۱/۰۶/۲۲ - ۰۳:۳۶:۱۱
سلام  من با خواندن این قصیده به این فکر میکنم که سعدی نه تنها از زمان خودش جلوتر بوده بلکه از ما هم چند صد سال جلوتر هست 
user_image
فرهاد ربیعی
۱۴۰۲/۰۲/۰۶ - ۰۸:۳۹:۲۸
درحال گوش دادن فایل صوتی داستان دایی جان ناپلئون فصل آخر بودم که عمو اسدالله این شعر جناب سعدی رو میخونه، چقدر جالب و مطابق با تفکرات امروزیست. مرحبا بر جناب سعدی. 
user_image
حمید ستوده
۱۴۰۲/۰۳/۱۶ - ۱۱:۳۵:۳۴
با عرض ادب، من فکر نمیکنم بتوان ا هیچ منطقی بتوان حتی یک مصرع از این قصیده ریبا و  بامعنا را رد کرد یا نفی نمود. باید بیاد آورد که شیخ اجل این چکامه را زمانی سرود، که اوضاع اجتماعی آن زمان بدلیل سادگی زیست، و ارتباطات بین مردمان آنزمان، بسیار آسانتر، مردمی تر و مهربان تر از روزگار مابود.  پیران سخن به تجربه گفتند،  گوش دار  هان ای پسر، که پیر شوی،  پند گوش کن گردش دوران برشما خوش باد و کامتان شیرین   
user_image
علی رازنهان
۱۴۰۲/۰۳/۲۸ - ۰۷:۳۸:۱۳
سعدی نازنین در این قصیده  چقدر به انسان عاشق و دلباخته تسلی داده  و چقدر پند و اندرز داده،،، که عشق اینه،عقل اینه  اما آیا می توان کاری کرد می توان از طغیان عشق جلوگیری کرد؟؟!  به فرموده ی خود جناب سعدی  (فرمان عقل بردن؟ عشقم نمی گذارد)  انسان عاشق محاسبه ی عقل را نمی فهمد 🙏🏼❤️
user_image
آرش هادی‌زاده
۱۴۰۲/۰۶/۲۰ - ۰۵:۰۷:۳۰
بیت شماره ۳۰ نقطه عطف قصیده است، تا اینجا میگه وفا چیه، برو حال کن، دنیا رو ببین، معشوق عوض کن و به جایی و به کسی بند نشو. بعد این بیت درمیاد که این چه حرفی بود من زدم و نیک بد گفتم. مگه میشه وفادار نبود. بچسب به دوست که فراق را دلی از سنگ سخت‌تر باید. این دو مصراع هم عالین. اولی در مدح عقل و ذم عشق که: شب شراب نیرزد به بامداد خمار (ترکیب شبِ شراب چقدر خوبه آخه، نمی‌دونم واج‌آرایی ش هم محسوب میشه یا نه) و دومی برعکس، در مدح عشق و ذم عقل: که قاضی از پس اقرار نشنود انکار. عالیه این قصیده.
user_image
مهرانه
۱۴۰۲/۰۷/۲۲ - ۱۴:۱۰:۵۹
چقدر این شعر جناب سعدی زیباست. شاید ۱۰۰ بار این شعر رو خوندم و هر بار میرسم به این بیت محاله بغض نکنم و اشکم سرازیر نشه؛ طریق معرفت اینست بی‌خلاف ولیک به گوش عشق موافق نیاید این گفتار این بیت و در واقع کلمه "ولیک" نقض همه ابیات قبلیشه و تسکین قلب عاشق دلسوخته‌ست. در ابیات بعدی به واقع زیبایی و خلوص و ناب بودن عشق رو به تصویر می‌کشه. بیخود نیست حضرت سعدی علیه‌الرحمه خداوندگار سرای سخنه  
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۳/۰۳/۱۸ - ۰۴:۳۰:۵۸
دگر مگوی که من ترک عشق خواهم گفت   *که قاضی از پس اقرار نشنود انکار*   سعدی به زیبایی ،اقرار در پیش قاضی را مطرح کرده و تاکید حقوقی می کند انکار بعد از اقرار پذیرفتنی نیست  گفتار حضرت سعدی برای تمامی مردم دنیا و دوران کار برد دارد ..کلام ایشان  ،تنها و تنها از یک انسان کامل بر می آید و بس.. درود خدا بر روان  حضرت عشق سعدی باد 
user_image
مرتضی دادگر
۱۴۰۳/۰۵/۱۹ - ۱۲:۵۶:۰۹
سعدی چه منظوری از این مصرع داشته؟ «چو کودکان و زنان رنگ و بوی و نقش و نگار»