سعدی

سعدی

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - نصیحت

۱

ای دل به کام خویش جهان را تو دیده گیر

در وی هزار سال چو نوح آرمیده گیر

۲

بستان و باغ ساخته و اندران بسی

ایوان و قصر سر به فلک بر کشیده گیر

۳

هر گنچ و هر خزانه که شاهان نهاده‌اند

آن گنج و آن خزانه به چنگ آوریده گیر

۴

با دوستان مشفق و یاران مهربان

بنشسته و شراب مروق کشیده گیر

۵

هر بنده‌ای که هست به بلغار و هند و روم

آن بنده را به سیم و زر خود خریده گیر

۶

هر ماهرو که هست در ایام روزگار

آن را به ناز در بر خود آرمیده گیر

۷

هر نعمتی که هست به عالم تو خورده دان

هر لذتی که هست سراسر چشیده گیر

۸

چون پادشاه عدل ابر تخت سلطنت

صد جامهٔ حریر به دولت دریده گیر

۹

آواز رود و بربط و نای و سرود و چنگ

وین طنطنه که می‌شنوی هم شنیده گیر

۱۰

چندین هزار اطلس و زربفت قیمتی

پوشیده در تنعم و آنگه دریده گیر

۱۱

در آرزوی آب حیاتی تو هر زمان

مانند خضر گرد جهان در دویده گیر

۱۲

تو هم‌چو عنکبوتی و حال جهان مگس

چون عنکبوت گرد مگس بر تنیده گیر

۱۳

گیرم تو را که مال ز قارون فزون شود

عمرت به عمر نوح پیمبر رسیده گیر

۱۴

روز پسین چه سود به جز آه و حسرتت

صد بار پشت دست به دندان گزیده گیر

۱۵

سعدی تو نیز ازین قفس تنگنای دهر

روزی قفس بریده و مرغش پریده گیر

تصاویر و صوت

کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 526

نظرات

user_image
گویان
۱۳۹۸/۰۶/۱۴ - ۰۳:۳۴:۵۷
خیام نتیجه بهتری گرفتههر چند سعدی به زیبایی تصویر کرده:دنیا به مراد رانده گیر، آخِر چه؟وین نامهٔ عمر خوانده گیر، آخِر چه؟گیرم که به کامِ دل بماندی صد سال،صد سال دگر بمانده گیر، آخر چه؟
user_image
مبتدی۷۶
۱۳۹۹/۱۱/۲۹ - ۱۳:۳۲:۰۲
پس دیگه چی میمونه؟؟؟ همه ی اون لذتهایی که فکرم بهش میرسید و نمیرسید رو گفته. بعد، روز پسین، بدندان حسرت می گزیم؟!!! پس چه باید کرد؟ حتی از خیام خم چند قدم جلوتر رفته! خوشی این دنیا رو هم پوچ دونسته یا راه حلی ارائه نداده. بقول اون دوستمون که نوشته " آخر چه"؟