سعدی

سعدی

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در تنبیه و موعظه

۱

إِنَّ هَوَی النَّفْسِ یَقُدُّ الْعِقال

لا یَتَهَدّیٰ وَ یَعِی ما یُقال

۲

خاک من و توست که باد شَمال

می‌بردش سوی یَمین و شِمال

۳

ما لَکَ فِی ‌الْخَیمةِ مُسْتَلْقیاً؟

وَ انْتَهَضَ الْقَومُ وَ شَدُّوا الرِّحال

۴

عمر به افسوس برفت آن‌چه رفت

دیگرش از دست مده بر مُحال

۵

قَدْ وَعَرَ الْمَسْلَکُ یا ذَا الْفَتیٰ

أَفْلَحَ مَن هَیَّأَ زَادَ الْمَآل

۶

بس که در آغوشِ لَحَد بگذرد

بر من و تو روز و شب و ماه و سال

۷

لا تَکُ تَغْتَرُّ بِمَعْمُورَةٍ

یَعْقَبُهَا الْهَدْمُ أَوِ الْاِنْتِقال

۸

گر به مَثَل، جام جمست آدمی

سنگِ اجل بشکندش چون سُفال

۹

لَو کُشِفَ التُّربةُ عَنْ بَدْرِهِم

لَمْ یُرَ إِلّا کَدَقیقِ الْهِلال

۱۰

بس که درین خاک، مُمَزَّق شدست

پیکرِ خوبانِ بَدیعُ الْجَمال

۱۱

وَ انْدَرَسَ الرَّسْمُ بِطُولِ الزَّمان

وَ انْتَخَرَ الْعَظْمُ بِمَرِّ اللَّیال

۱۲

ای که درونت به گنه تیره شد

ترسمت آیینه نگیرد صَقال

۱۳

ما لَکَ تَعْصِی؟ وَ مُنادِی الْقَبول

مِنْ قِبَلِ الْحَقِّ یُنادِی تَعال

۱۴

زندهٔ دل‌مرده ندانی که کیست؟

آنکه ندارد به خدای اِشْتِغال

۱۵

عِزٌ کریمٌ أَحَدٌ لایَزول

جَلٌّ قَدیمٌ صَمَدٌ لایَزال

۱۶

پادشهان بر در تعظیم او

دست برآورده به حکمِ سؤال

۱۷

کَمْ حَزَنٍ فی بَلَدٍ بَلْقَعٍ

مَنَّ عَلَیْها بِسَحابٍ ثِقال

۱۸

بار خدایی که درون صدف

دُر کند از قطرهٔ آب زلال

۱۹

إِنْ نَطَقَ الْعارِفُ فی وَصْفِهِ

یَعْجِزُ عَن شَأْنِ عَدیمِ الْمِثال

۲۰

کار مگس نیست درین ره پرید

بلکه بسوزد پَرِ عَنقا و بال

۲۱

کَمْ فَطِنٍ بادَرَ مُسْتَفْهِماً

عادَ وَ قَدْ کَلَّ لِسانُ الْمَقال

۲۲

فهم بسی رفت و نبودش طریق

وهم بسی گشت و نماندش مَجال

۲۳

لَو دَنَتِ الْفِکرةُ مِنْ حُجْبِهِ

لَاحْتَرَقَتْ مِنْ سُبُحاتِ الْجَلال

۲۴

بر دل عُشّاقِ جمالش خوشست

تلخی هجران به امید وصال

۲۵

أَصْبَحَ مِنْ غایةِ أَلْطافِهِ

یَجْتَرِمُ الْعَبْدُ وَ یُبْقِي النَّوال

۲۶

بنده دگر بر که کند اعتماد؟

گر نکند بر کَرَمِ ذُوالجَلال

۲۷

إِنَّ مَقالي حِکَمٌ فَاعْتَبِرْ

مَوعِظةٌ تُسْمِعُ صُمَّ الْجِبال

۲۸

هر که به گفتار نصیحت کنان

گوش ندارد بخورَد گوشمال

۲۹

بادیةُ الْمَحْشَرِ وادٍ عَمیق

تَمْتَحِنُ النَّفْسَ وَ تُمْضِی الْجَمال

۳۰

گر قدمت هست چو مردان برو

ور عملت نیست چو سعدی بنال

۳۱

رَبِّ أَعِنِّی وَ أَقِلْ عَثْرَتی

أَنْتَ رَجائی وَ عَلَیْکَ اتِّکال

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 1091
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 430

نظرات

user_image
علی
۱۳۹۵/۰۴/۲۵ - ۱۶:۲۷:۵۵
واقعا عاشق سعدیم ای کاش هنوز هم کنارمون بوددر ضمن خواهش دارم قسمت های عربی رو یکی به فارسی برگردونه سپاسگزارم
user_image
عاطفه سپیانی
۱۳۹۷/۰۳/۱۸ - ۰۰:۵۲:۴۹
با سلام کسی امکانش هست معنی شعر را بنویسه . از لطف شما سپاسگذارم
user_image
شیرین
۱۳۹۷/۰۵/۲۴ - ۰۴:۰۹:۲۲
این قصیده از سعدی نیست 1371 اضافه شده
user_image
ALI MUSAVY
۱۳۹۷/۱۰/۰۳ - ۱۰:۴۷:۰۳
ترجمه ی بیت آخرای تربیت کننده ی من یاریَم فرما و از لغزشم بگذرتو امیدم هستی و اعتمادم به حضرتت میباشد.
user_image
حمزه حکمی ثابت
۱۴۰۲/۰۳/۲۰ - ۱۲:۳۲:۲۵
انت رجائی و علیک اتکال...
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۴۰۳/۰۱/۲۵ - ۱۸:۴۸:۵۳
متن این قصیده اصلاح و حرکت‌گذاری شد و استاد ارجمندم دکتر عباچی در این مسیر با صبر و حوصله راهنمایی و ارشاد و یاری فرمودند. ترجمه بیت‌های عربی بیت 1 إِنَّ هَوَی النَّفْسِ یَقُدُّ الْعِقال لا یَتَهَدّیٰ وَ یَعِی ما یُقال قَدَّ: قطع کرد، برید، دو نیم کرد یا از درازا برید عِقال: زنجیر و پای‌بند یَتَهَدّیٰ: راهنمائی و هدایت می‌خواهد. وعی: پذیرفت (سخن) هوایِ نفس، زنجیر و ‌بند را پاره می‌کند (یعنی بدون بند و عقال، بار می‌کند و حرکت می‌کند) راهنمایی و هدایت نمی‌خواهد و هر آن‌چه گفته می‌شود را می‌پذیرد.   بیت 2 خاک من و توست که باد شَمال می‌بردش سوی یَمین و شِمال شَمال: سمت شمال، متضاد جنوب – شِمال: چپ، متضاد راست.   بیت 3 ما لَکَ فِی ‌الْخَیمةِ مُسْتَلْقیاً؟ وَ انْتَهَضَ الْقَومُ وَ شَدُّوا الرِّحال ما لَکَ: تو را چه می‌شود؟  مُسْتَلْقی: به پشت خوابیده، دراز کشیده انْتَهَضَ: برخاست شُدُّوا: محکم بستند رِحال: وسایل سفر تو را چه می‌شود که در خیمه، دراز کشیده‌ای؟ در حالی که مردم (قافله و کاروان) برخاسته‌اند و بارهای خود را محکم بسته‌اند.   بیت 4 عمر به افسوس برفت آن‌چه رفت دیگرش از دست مده بر مُحال مُحال، کارِ نشدنی، کار بیهوده   بیت  5 قَدْ وَعَرَ الْمَسْلَکُ یا ذَا الْفَتیٰ أَفْلَحَ مَن هَیَّأَ زَادَ الْمَآل وَعَرَ (وَعُرَ، وَعِرَ) سفت و سخت شد و راه رفتن در آن دشوار گردید ذا: این (اسم اشاره) الْفَتیٰ: جوان‌مرد هَیَّأَ: تهیه کرد، آماده کرد زَاد: توشه المآل: آینده ای جوان‌مرد! راه، سفت و سخت شده و راه رافتن دشوار گردیده است. کسی که توشۀ راه آینده را آماده کرده است رستگار می‌شود.   بیت 7 لا تَکُ تَغْتَرُّ بِمَعْمُورَةٍ یَعْقَبُهَا الْهَدْمُ أَوِ الْاِنْتِقال لا تَکُ: مباش (لا تَکُنْ) تَغْتَرُّ: مغرور می‌شوی، فریب می‌خوری مَعْمُورَة: دنیای آباد یَعْقَبُ: در پی می‌آید هَدْم: ویرانی به دنیای آبادی که ویرانی یا انتقال از آن در پی آن می‌آید، مغرور و فریفته مباش   بیت  9 لَو کُشِفَ التُّربةُ عَنْ بَدْرِهِم لَمْ یُرَ إِلّا کَدَقیقِ الْهِلال کُشِفَ: آشکار شد بَدر: ماه شب چهارده یُرَ: دیده می‌شود (لَمْ یُرَ: دیده نشد، اما چون جمله شرطی است به صورت مضارع ترجمه می شود: دیده نمی‌شود) دَقیق: باریک اگر خاک از رخسارۀ چون ماه شب چهارده آنها کنار زده شود جز یک هلال نازک دیده نمی‌شود.   بیت 10 بس که درین خاک مُمَزَّق شدست پیکر خوبانِ بَدیع الْجَمال مُمَزَّق: پاره شده، درهم دریده بَدیع الْجَمال: خوش چهره، زیبارو   بیت 11 وَ انْدَرَسَ الرَّسْمُ بِطُولِ الزَّمان وَ انْتَخَرَ الْعَظْمُ بِمَرِّ اللَّیال اِنْدَرَسَ: پاک شد و از بین رفت، پوسیده شد رَسْم: نشانه و اثر انْتَخَرَ: پوسیده شد عَظْم: استخوان مَرِّ اللَّیال: مرور شب‌ها، گذر شب‌ها در درازنایِ زمان، نشانه‌ها پاک شدند و از بین رفتند و به گذرِ شب‌ها استخوان‌ها پوسیدند.   بیت 12 ای که درونت به گنه تیره شد ترسمت آیینه نگیرد صَقال صَقال: درخشندگی و جلا   بیت 13 ما لَکَ تَعْصِی؟ وَ مُنادِی الْقَبول مِنْ قِبَلِ الْحَقِّ یُنادِی تَعال ما لَکَ: تو را چه می‌شود؟ تَعْصِی: نافرمانی می‌کنی مُنادِی: ندا دهنده قَبول: باد صبا قِبَل: طرف، سمت یُنادِی: ندا می دهد تَعال: بیا تو را چه می‌شود که نافرمانی می‌کنی؟ در حالی که ندا دهندۀ بادِ صبا از سوی حق ندا می‌دهد که بیا.     بیت 15 عِزٌ کریمٌ أَحَدٌ لایَزول جَلٌّ قَدیمٌ صَمَدٌ لایَزال عِزّ: بزرگی و عزت أَحَد: تک و تنها لایَزول: از بین نمی‌رود جَلّ: بزرگوار لایَزال: از بین نمی‌رود با عظمت،  بخشنده و فرد است که از بین نمی‌رود. بزرگ ، پاک و منزّه است که پیوسته وجود دارد (از بین نرفتنی است.)   بیت 17 کَمْ حَزَنٍ فی بَلَدٍ بَلْقَعٍ مَنَّ عَلَیْها بِسَحابٍ ثِقال کَمْ: چه بسا حَزَن: سرزمین ناهموار بَلَد: سرزمین بَلْقَع: خشک و بی‌آب و علف مَنَّ: منت نهاد سَحاب: ابر ثِقال: سنگین چه بسا سرزمینی ناهموار در یک سرزمین خشک و بی آب و علف که به واسطۀ ابرهای سنگین (پر بار) بر آن منت نهاد.   بیت 19 إِنْ نَطَقَ الْعارِفُ فی وَصْفِهِ یَعْجَزُ عَن شَأْنِ عَدیمِ الْمِثال نَطَقَ: حرف زد یَعْجَزُ: ناتوان می‌شود شَأْن: جایگاه و مقام عَدیمِ الْمِثال: بی‌مانند اگر شخص عارف و دانا به ذات حق، در وصفش سخن گوید از (بیانِ) جایگاهِ بی‌مانندش ناتوان است.   بیت 20 کَمْ فَطِنٍ بادَرَ مُسْتَفْهِماً عادَ وَ قَدْ کَلَّ لِسانُ الْمَقال فَطِن: زیرک و با هوش بادَرَ: مبادرت کرد، آغاز به انجام کاری کرد مُسْتَفْهِم: پرسش‌گر، جوینده عادَ: برگشت، بازگشت کَلَّ: لال شد لسان: زبان مَقال: سخن، گفتار چه بسا فرد زیرک و باهوش که خواست اقدام به فهم (فهم و شناخت خدا) کند، بازگشت در حالی که زبان گفتارش لال شده است. (نمی‌تواند آن را بیان کند.)   بیت 23 لَو دَنَتِ الْفِکرةُ مِنْ حُجْبِهِ لَاحْتَرَقَتْ مِنْ سُبُحاتِ الْجَلال دَنَتْ: نزدیک شد حُجْب: پرده، پوشش اِحْتَرَقَتْ: آتش گرفت، سوخت سُبُحاتِ: بزرگی و جلال خدا اگر اندیشه به پرده و حجاب نزدیک شد از بزرگی و جلال خدا آتش گرفت و سوخت.   بیت 25 أَصْبَحَ مِنْ غایةِ أَلْطافِهِ یَجْتَرِمُ الْعَبْدُ وَ یُبْقِی النَّوال أَصْبَحَ: شد، زیبنده شد غایةِ: نهایتِ یَجْتَرِمُ: گناه می‌کند یُبْقِی: پایدار می‌کند نَوال: بخشش، سهم از زیادی لطفش این‌که بنده گناه می‌کند در حالی که خداوند هم‌چنان  به او می‌بخشد. (بخشش را قطع نمی‌کند.)   بیت 27 إِنَّ مَقالی حِکَمٌ فَاعْتَبِرْ مَوعِظةٌ تُسْمِعُ صُمَّ الْجِبال مَقال: سخن، گفتار حِکَمٌ: حکمت‌ها، سخنانِ حکیمانه اِعْتَبِرْ: عبرت بگیر تُسْمِعُ: به گوش ... می‌رساند سخن من حکمت است پس عبرت بگیر. پندی است که به گوش کوه‌های سخت می‌رساند. (یعنی دل تو نباید در پذیرش آن از کوه، سخت‌تر باشد.)   بیت 29 بادیةُ الْمَحْشَرِ وادٍ عَمیق تَمْتَحِنُ النَّفْسَ وَ تُمْضِی الْجَمال واد: وادی، درۀ تنگ و عمیق تَمْتَحِنُ: آزمایش می‌کند تُمْضِی: از بین می‌برد جَمال: زیبایی صحرای محشر درۀ تنگِ ژرفی است که جان را امتحان می‌کند و زیبایی را از بین می‌برد.   بیت 31 رَبِّ أَعِنِّی وَ أَقِلْ عَثْرَتی أَنْتَ رَجائی وَ عَلَیْکَ اتِّکال أَعِنْ: یاری کن أَقِلْ: در گذر، از خطر سقوط حفظ کن (فعل امر از ریشه قیل در باب افعال) عَثْرَة: لغزش رَجاء: امید اِتِّکال: تکیه، اعتماد، توکل پروردگارا مرا یاری کن و از لغزشم در گذر و مرا از افتادن نگه‌دار. تو امید من هستی و توکل و تکیه بر توست.