
سعدی
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در ستایش ملکه ترکان خاتون
ای بیش از آنکه در قلم آید ثنای تو
واجب بر اهل مشرق و مغرب دعای تو
درویش و پادشاه ندانم درین زمان
الا به زیر سایهٔ همچون همای تو
نوشین روان و حاتم طایی که بودهاند
هرگز نبودهاند به عدل و سخای تو
منشور در نواحی و مشهور در جهان
آوازهٔ تعبد و خوف و رجای تو
اسلام در امان و ضمان سالمتست
از یمن همت و قدم پارسای تو
گر آسمان بداند قدر تو بر زمین
در چشم آفتاب کشد خاک پای تو
خلق از جزای خیر تو کردن مقصرند
پروردگار خلق تواند جزای تو
شکر مسافران که به آفاق میرود
گر بر فلک رسد نرسد در عطای تو
تیغ مبارزان نکند در دیار خصم
چندان اثر که همت کشور گشای تو
بدبخت نیست در همه عالم به اتفاق
الا کسی که روی بتابد ز رای تو
ای در بقای عمر تو خیر جهانیان
باقی مباد هر که نخواهد بقای تو
خاص از برای مصلحت عام دیرسال
بنشین که مثل تو ننشیند به جای تو
آن چیست در جهان که نداری تو آن مراد
تا سعدی از خدای بخواهد برای تو
تا آفتاب میرود و صبح میدمد
عاید به خیر باد صباح و مسای تو
یارب رضای او تو برآور به فضل خویش
کو روز و شب نمیطلبد جز رضای تو
تصاویر و صوت


نظرات
غلامرضا انصاری
محمود
nabavar
بابک چندم
nabavar
محمدامین
محسن ، ۲
محمدامین
پاسخ شما ❤اما خب بنده کمتر دیدم که در متن یا شعری از "نوشینروان" بجای "نوشیرَوان" استفاده بشه؛ چرا که این جابجایی وزن شعر را هم تغییری نمیدهد که بنابر مصلحت بگذاریم.
محسن ، ۲
محمدامین
پاسخ حضرتعالی بسیار دقیق و کامل بود و باعث دانشاندوزی بنده شد.سپاسگزارم بابت نکات خوبی که مرقوم فرمودید.پاینده باشید. ❤❤
محمدحسین
مهرداد ..