سعدی

سعدی

قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - در ستایش امیر انکیانو

۱

دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی

زنهار بد مکن که نکردست عاقلی

۲

این پنج روزه مهلت ایام آدمی

آزار مردمان نکند جز مغفلی

۳

باری نظر به خاک عزیزان رفته کن

تا مجمل وجود ببینی مفصلی

۴

آن پنجهٔ کمانکش و انگشت خوشنویس

هر بندی اوفتاده به جایی و مفصلی

۵

درویش و پادشه نشنیدم که کرده‌اند

بیرون ازین دو لقمهٔ روزی تناولی

۶

زان گنجهای نعمت و خروارهای مال

با خویشتن به گور نبردند خردلی

۷

از مال و جاه و منصب و فرمان و تخت و بخت

بهتر ز نام نیک نکردند حاصلی

۸

بعد از هزار سال که نوشیروان گذشت

گویند ازو هنوز که بودست عادلی

۹

ای آنکه خانه در ره سیلاب می‌کنی

بر خاک رودخانه نباشد معولی

۱۰

دل در جهان مبند که با کس وفا نکرد

هرگز نبود دور زمان بی‌تبدلی

۱۱

مرگ از تو دور نیست وگر هست فی‌المثل

هر روز باز می‌رویش پیش، منزلی

۱۲

بنیاد خاک بر سر آبست ازین سبب

خالی نباشد از خللی یا تزلزلی

۱۳

دنیا مثال بحر عمیقست پر نهنگ

آسوده عارفان که گرفتند ساحلی

۱۴

دانا چه گفت، گفت چو عزلت ضرورتست

من خود به اختیار نشینم به معزلی

۱۵

یعنی خلاف رای خداوند حکمت است

امروز خانه کردن و فردا تحولی

۱۶

آنگه که سر به بالش گورم نهند باز

از من چه بالشی که بماند چه حنبلی

۱۷

بعد از خدای هر چه تصور کنی به عقل

ناچارش آخریست همیدون که اولی

۱۸

خواهی که رستگار شوی راستکار باش

تا عیب جوی را نرسد بر تو مدخلی

۱۹

تیر از کمان چو رفت نیاید به شست باز

پس واجبست در همه کاری تأملی

۲۰

باید که قهر و لطف بود پادشاه را

ورنه میسرش نشود حل مشکلی

۲۱

وقتی به لطف گوی که سالار قوم را

با گفت و گوی خلق بباید تحملی

۲۲

وقتی به قهر گوی که صد کوزهٔ نبات

گه گه چنان به کار نیاید که حنظلی

۲۳

مرد آدمی نباشد اگر دل نسوزدش

باری که بیند و خری اوفتاده در گلی

۲۴

رستم به نیزه‌ای نکند هرگز آن مصاف

با دشمنان خویش که زالی به مغزلی

۲۵

هرگز به پنج روزه حیات گذشتنی

خرم کسی شود مگر از موت غافلی

۲۶

نی کاروان برفت و تو خواهی مقیم بود

ترتیب کرده‌اند تو را نیز محملی

۲۷

گر من سخن درشت نگویم تو نشنوی

بی‌جهد از آینه نبرد زنگ صیقلی

۲۸

حقگوی را زبان ملامت بود دراز

حق نیست اینچه گفتم؟ اگر هست گو بلی

۲۹

تو راست باش تا دگران راستی کنند

دانی که بی‌ستاره نرفتست جدولی

۳۰

خاص از برای وسوسهٔ دیو نفس را

شاید گر این سخن بنویسی به هیکلی

۳۱

جز نیکبخت پند خردمند نشنود

اینست تربیت که پریشان مکن دلی

۳۲

تا هر چه گفته باشمت از خیر در حضور

بعد از تو شرمسار نباشم به محفلی

۳۳

این فکر بکر من که به حسنش نظیر نیست

مردم مخوان اگر دهمش جز به مقبلی

۳۴

وان کیست انکیانه که دادار آسمان

دادست مرو را همه حسن و شمایلی

۳۵

نویین اعظم آنکه به تدبیر و فهم و رای

امروز در بسیط ندارد مقابلی

۳۶

من خود چگونه دم زنم از عقل و طبع خویش

کس پیش آفتاب نکردست مشعلی

۳۷

منت‌پذیر او نه منم در زمین پارس

در حق کیست آنکه ندارد تفضلی

۳۸

عمرت دراز باد نگویم هزار سال

زیرا که اهل حق نپسندند باطلی

۳۹

نفست همیشه پیرو فرمان شرع باد

تا بر سرش ز عقل بداری موکلی

۴۰

تا بلبلان به ناله درآیند بامداد

هر گه که سر برآورد از بوستان گلی

۴۱

همواره بوستان امیدت شکفته باد

سعدی دعای خیر تو گویان چو بلبلی

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 1128
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 418

نظرات

user_image
محمد ایرانی
۱۳۹۱/۰۱/۲۶ - ۱۱:۵۶:۳۳
در بیت دوم "مردمان" صحیح است.
user_image
ابوطالب رحیمی
۱۳۹۲/۱۰/۰۶ - ۱۸:۵۵:۲۵
سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ // یا چو شیرین سخنت نخل شکر باری هست؟قصیده بسیار زیبایی بود. تا به حال فقط بیت اولش رو شنیده بودم. الحق و الإنصاف سعدی استاد سخن پارسی و ستاره پر فروغ ادبیات ایران زمینه.
user_image
علی
۱۳۹۵/۰۴/۲۵ - ۱۶:۴۴:۳۱
این چه عکسی از سعدی گزاشتید بابا یه چهره خوشگل تر ازش بزارید
user_image
بهزاد پاکروح
۱۳۹۶/۰۱/۲۶ - ۱۹:۳۴:۲۶
لطفا در مصرع دوم از بیت دوم، واژه مرمان را به مردمان تصحیح کنید.
user_image
محسن مرادی
۱۳۹۷/۰۷/۲۶ - ۱۱:۳۷:۲۴
در بیت دوم “مردمان” صحیح است. لطفا تصحیح کنید.بعد از تایپ قبل از گذاشتن در سایت 2 بار توسط 2 فرد مختلفبا اصل مطابقت و تصیح کنید. این طور اعتبار مطالب و سایت بالا میرود.ممنون.
user_image
محسن مرادی
۱۳۹۷/۰۷/۲۶ - ۱۱:۴۰:۳۰
در بیت دوم “مردمان” صحیح بعد از تایپ با متن اصلی مطابقت و مرور کنید. خوب است 2 فرد مختلف کار ار انجام دهند که دقیق باشدبعد در سایت بزارید. از این راه اعتبار سایت بالا میرود. اما اگر در هر شعری غلط پیدا کنند اعتبار نخواهد داشت.
user_image
مریم طاهری
۱۳۹۷/۰۹/۲۳ - ۱۴:۴۴:۳۶
در بیت "تو راست باش تا دگران راستی کنند"، "سَطاره" به معنای خط کش درست هست نه "ستاره".
user_image
مریم طاهری
۱۳۹۷/۰۹/۲۳ - ۱۴:۴۶:۲۶
در بیت “تو راست باش تا دگران راستی کنند”، “سَطاره” به معنای خط کش درست هست نه “ستاره”. (از کلیات سعدی، تصحیح محمد علی فروغی)
user_image
علی
۱۳۹۸/۰۲/۰۵ - ۰۱:۵۹:۴۰
مرد آدمی نباشد اگر دل نسوزدشباری که بیند و خری اوفتاده در گلیدر این مصرع "افتاده" به نظر بهتر است از لحاظ وزنی.
user_image
مجید
۱۳۹۹/۰۷/۰۷ - ۰۳:۰۷:۲۱
به نظرم این بیت صحیح تر است:مرد آدمی نباشد اگر دل نسوزدشباری ببیند او خری افتاده در گلی«اگر» کلا باید از بیت حذف شود تا وزن شعر حفظ شود«و» باید تبدیل به «او» بشود«اوفتاده» هم باید تبدیل به «افتاده» بشوددر غیر اینصورت اصلا نمیشود بیت را خواند!!
user_image
شهریار کاوسی عراقی
۱۳۹۹/۱۲/۱۸ - ۱۰:۱۹:۴۴
پدر من همیشه این بیت از این کنجینه شیخ عزل سعدی شیرازی را برای من میخواندنددنیا مثال بحر عمیقست پر نهنگآسوده عارفان که گرفتند ساحلیمتاسفانه دو هفته هست که پدر بزرگوارم را از دست دادم ولی با این بیت شعر همیشه احساس میکنم پدر کنارم هستند...
user_image
مریم طاهری
۱۴۰۰/۰۸/۲۷ - ۱۳:۰۴:۲۹
در بیت “تو راست باش تا دگران راستی کنند”، “سَطاره” به معنای خط کش درست هست نه “ستاره”. (از کلیات سعدی، تصحیح محمد علی فروغی)  لطفا اصلاح بفرمایید.
user_image
مظفر محمدی الموتی خشکچالی
۱۴۰۱/۰۵/۰۳ - ۲۳:۲۱:۳۹
«مرو» در مصراع دوم بیت 34 صحیح نیست؛ به صورت ذیل درست است:دادست مر ورا همه حسن و شمایلی
user_image
Meh۵۹
۱۴۰۱/۱۱/۲۰ - ۰۰:۱۴:۴۸
در بیت 29 " دانی که بی ستاره نرفته است جدولی"با توجه به این توضیحات که در لغتنامه دهخدا آمده "ستاره" با "ت" هم میتواند درست باشد:  ستاره . [ س ِ / س َ رَ / رِ ] (اِ) افزار جدول کشان را میگویند و آن چیزی است راست و تنک و پهن بعرض دو انگشت یا کمتر، از فولاد یا چوب یا استخوان و امثال آن سازند و بعربی مسطر خوانند.(برهان ). اسم افزاری است از چوب و آهن که بدان جدول کشند. (آنندراج ). ستاره ٔ جدول چیزی دراز از چوب یا آهن که حکم مسطر دارد و برای جدول کشی بکار آید و تنها ستاره نیز بدین معنی آمده . (آنندراج ) :ز نارسایی طالع تمام دنبال استستاره ام بفلک چون ستاره ٔ جدول . (لغتنامه دهخدا) و با توجه به این توضیح که در فرهنگ عمید آمده (از واژه یاب) معنای مناسبی می تواند داشته باشد که در خود تشبیه ضمنی ممدوح به ستاره را هم دارد: (نجوم) [قدیمی] خطوطی متوازی و متقارن که برای حرکت ستارگان رسم می‌کردند (فرهنگ عمید از واژه یاب)