سعدی

سعدی

قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - موعظه و نصیحت

۱

ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست

مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست

۲

خفتگان را چه خبر زمزمهٔ مرغ سحر؟

حیوان را خبر از عالم انسانی نیست

۳

داروی تربیت از پیر طریقت بستان

کادمی را بتر از علت نادانی نیست

۴

روی اگر چند پری چهره و زیبا باشد

نتوان دید در آیینه که نورانی نیست

۵

شب مردان خدا روز جهان افروزست

روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست

۶

پنجهٔ دیو به بازوی ریاضت بشکن

کاین به سرپنجگی ظاهر جسمانی نیست

۷

طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی

صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست

۸

حذر از پیروی نفس که در راه خدای

مردم افکن‌تر ازین غول بیابانی نیست

۹

عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند

مرد اگر هست به جز عارف ربانی نیست

۱۰

با تو ترسم نکند شاهد روحانی روی

کالتماس تو به جز راحت نفسانی نیست

۱۱

خانه پرگندم و یک جو نفرستاده به گور

برگ مرگت چو غم برگ زمستانی نیست

۱۲

ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند

بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست

۱۳

آخری نیست تمنای سر و سامان را

سر و سامانی به از بی سر و سامانی نیست

۱۴

آن کس از دزد بترسد که متاعی دارد

عارفان جمع بکردند و پریشانی نیست

۱۵

وانکه را خیمه به صحرای فراغت زده‌اند

گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست

۱۶

یک نصیحت ز سر صدق جهانی ارزد

مشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیست

۱۷

حاصل عمر تلف کرده و ایام به لغو

گذرانیده، به جز حیف و پشیمانی نیست

۱۸

سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی

به عمل کار برآید به سخندانی نیست

۱۹

تا به خرمن برسد کشت امیدی که تراست

چارهٔ کار به جز دیدهٔ بارانی نیست

۲۰

گر گدایی کنی از درگه او کن باری

که گدایان درش را سر سلطانی نیست

۲۱

یارب از نیست به هست آمدهٔ صنع توایم

وانچه هست از نظر علم تو پنهانی نیست

۲۲

گر برانی و گرم بندهٔ مخلص خوانی

روی نومیدیم از حضرت سلطانی نیست

۲۳

ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟

تو ببخشای که درگاه تو را ثانی نیست

۲۴

دست حسرت گزی ار یک درمت فوت شود

هیچت از عمر تلف کرده پشیمانی نیست

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 1060
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 375

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۸۷/۰۵/۰۹ - ۰۸:۱۲:۴۱
هوعالم وعابد وصوفی همه طفلان رهندمرد اگرهست بجز عارف ربانی نیستهمیشه بین عالم وعابد وبه طور گسترده تر بگوئیم بین افراد وگروههای دینی اختلافاتی وجود دارد (گسترده تر از این اختلافاتی است که بین فرقه های مختلف دیده میشود تا جائی که ممکن است افرادی خونریزی افراد فرقه دیگر را بلا اشکال بدانند) چرا اینطور است مگر حقیقت چیز واحدی نیست؟از بیت مذکور
پاسخ جالبی راجع به سئوال بالا میگیریم سعدی همه را از لحاظ اندیشه دینی کودک حساب میکند وفقط عارف ربانی را مستثنا میسازد مشابه این کلام در نهج البلاغه هم هست که مردم سه گروهند عالم ربانی وطالبان علم وآگاهی (در اقلیت )ومگسان ناتوانی که با هر بادی میروند(همج رعاع) این بیانات پر معنی نه فقط در باره جوامع خاص که در باره همه جوامع متمدن وغیرمتمدن انسان درجهان صادق است آنچه مااز بیت سعدی میتوانیم بیاموزم اینست که چون ما عارف ربانی نیستیم حتی المقدوراعتراف به نارسابودن وکودکانه بودن آنچه میدانیم داشته باشیم که به فرمایش حضرت علی ع هر کس نمیدانم(لاادری) را نگوید به مهالک آن میرسدقصیده فوق در مجموع خیلی پربار وجالب به نظر میرسد وازبسیاری از مفاهیم ونکاتی که عادتا مکتوم میماند پرده برداری کرده است باید تک تک ابیاتش را خواند وبهره برد
پاسخ بعضی از مشکلات معنوی ودینی را بازمیتوان درآن یافت مثلا کسانی شکوه دارند که دعاهای ما چرامستجاب نمیشود باانکه گفته شده "ادعونی استجب لکم "دراین مورد بیت زیر
پاسخگو استباتو ترسم نکند شاهد روحانی رویکالتماس تو بجز راحت نفسانی نیست
user_image
امید رضا محبی
۱۳۸۹/۱۰/۲۷ - ۰۰:۳۴:۲۶
بسم الله الرحمن الرحیمگویی سعدی این بزرگ عارف ربانی عصاره ای از دغدغه ها و مشکلات بشر را که در تمام اعصار بطور مشترک وجود دارد یکجا جمع کرده و با بیان شیوا و فصیحش به دل آنها نشانه رفته است، گر چه حدود هفتصد سال از سرودن این شعر میگذرد لیکن چنان آن را منطبق بر روزگارمان می بینیم که حیرت انگیز است.تامل و تفکر در این قصیده و دقت در عمل به دستورات ذکر شده در آن و در صورت امکان مطالعه بیشتر در زمینه هایی از این دست، چنان که دوست ناشناس نهج البلاغه را بیان نموده است بسیار می تواند یاریگر انسان در مسیر عمل باشد.به امید توفیق هدایت و کسب حقیقت روان سعدی شاد باد.
user_image
سید علی انجو
۱۳۸۹/۱۰/۲۸ - ۰۶:۲۶:۲۸
1 -«عارفان جمع نکردند و پریشانی نیست » به نظر صحیح تر است2- «مشنو ار در سخنم فایده ی جانی نیست» در نسخه ای که بنده دیده ام هست آنچه اکنون نگاشته شده ایراد وزنی هم دارد.ممنون
پاسخ: با تشکر، نظرتان در مورد ایراد وزنی بیت دوم مورد اشاره به نظر من هم وارد است، هر چند با قرائت بیت به حالتی غیرمعمول شاید بتوان مشکل را حل کرد. اما هر دو مورد مطابق متن تصحیح فروغی است و به جهت جلوگیری از ایجاد ملغمه‌ای از روایتهای مختلف متن را دست نزدیم و بدلهای نقل شده توسط جنابعالی را در حاشیه نگه داشتیم.
user_image
سید علی انجو
۱۳۸۹/۱۱/۱۰ - ۰۴:۴۰:۲۷
با سلام مجددبیت« آن کس از دزد بترسد که متاعی داردعارفان جمع نکردند و پریشانی نیست»اگر به صورت « آن کس از دزد بترسد که متاعی داردعارفان جمع بکردند و پریشانی نیست»بیاید معنا را کلا عوض می کندعارف اهل جمع کردن نیست لذا از دزد نخواهد ترسیدبه نظر می رسد «بکردند» باید «نکردند» باشد.
user_image
حبیبی
۱۳۸۹/۱۱/۲۸ - ۰۶:۵۴:۴۴
جناب آقای انجویعارفان جمع بکردند و پریشانی نیست.باید گفت جمع کردن درست است و به اصطلاح عرفانی مجموع بودن و مجموع نشستن به معنای آسوده خاطر و در آرامش بودن اشاره دارد و عدم توجه به متاع دنیوی.
user_image
Morteza
۱۳۹۲/۰۳/۱۰ - ۱۸:۴۱:۱۸
سلام علیکم | به نظر من می‌رسه که وزن شعر رو اشتباه نوشتید | وزن شعر به طور واضح این هست: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن!
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
احمدی
۱۳۹۲/۰۴/۲۹ - ۰۶:۵۸:۰۷
با سلام به نظر در بیت یازده بجای برگ مرگت غم مرگت صحیح تر باشد
user_image
سیاورشن بندرعباسی
۱۳۹۲/۰۵/۰۶ - ۱۷:۳۰:۳۶
به گمان من هم «عارفان جمع بکردند و پریشانی نیست» درست است و اتفاقا ظرافتی هم در این نکته نهفته | عارفان جمع کرده اند اما چیزی که امکان دزدیدنش نیست!
user_image
نقاش باشی
۱۳۹۳/۰۱/۰۴ - ۱۷:۴۳:۵۵
با آقای سید علی انجو موافقم که وزن "مشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیست" کاملا غلط است. بله، دیگران نیز این مصراع را به این صورت نادرست آورده اند اما این در اصل ماجرا تغییری نمی دهد. پاینده باشید.
user_image
نقاش باشی
۱۳۹۳/۰۱/۰۵ - ۰۱:۲۰:۱۳
با سلام و احترام:من کمتر از پنجاه سال است که با زبان و ادبیات فارسی درگیری مستمر دارم و هرگونه "قرائت به حالتی [معمول و]غیرمعمول" را که بنظرم رسید امتحان کردم اما فکر نمی کنم حتی قرائت بیت به دری و اردو و پشتو نیز مشکل وزن را حل کند! "مشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیست" با وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن همخوانی ندارد.
user_image
مسعود مقدس
۱۳۹۳/۰۲/۰۵ - ۲۳:۳۶:۴۰
با سلاموانکه را خیمه به صحرای قناعت زده اند اشتباها فراغت آمده که از نظر معنایی کاملاً غلط است.در بعضی از ابیات سکته مشاهده می شود بهتر است با مشاورت استادان اهل فن اصلاح گردد.با تشکر
user_image
ناصر فکرت
۱۳۹۳/۱۰/۲۹ - ۰۷:۲۷:۱۸
در مصراع اول تن آسانی نوشته شده در حالیکه تن آسایی باید نوشته شود.
user_image
سید عبدالمجید علوی شوشتری
۱۳۹۴/۰۱/۱۱ - ۰۳:۱۵:۱۸
به جناب آقای ناصر فکرت عرض کنم که «تن آسایی» معنی بیت را بهتر می‌کند ولی قافیه را خراب می‌کند. بنده هم معتقدم: مصرع «مشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیست» از نوزن اخارج است. احتمال دارد به این صورت: «مشنو ار در سخنم فایده و جانی نیست» بوده و نسخه برداران اولیه آنرا اشتباه نگاشته‌اند.
user_image
تکتم
۱۳۹۴/۰۱/۲۶ - ۱۳:۰۲:۴۲
به نظر بنده هم اختلال وزن بیت شانزدهم کاملا مشهود است:یک نصیحت ز سر صدق جهانی ارزدمشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیستشاید اینگونه ریباتر شود:مشنو ار در سخنم فایده چندانی نیست.
user_image
علیرضا سخایی راد
۱۳۹۴/۰۲/۰۹ - ۰۶:۰۶:۱۴
احیانا بیت : سعدیا گرچه سخندان و مصالح گوییبه عمل کار برآید به سخندانی نیستنباید به آخر شعر برودمعمولا تخلص در بیت پایانی می آید
user_image
محمدرضا
۱۳۹۴/۰۴/۰۶ - ۱۶:۵۲:۵۳
بسم الله الرحمن الرحیمدر بیت زیر دخل و تصرف شده است:عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهندمرد اگر هست بجز عارف ربانی نیستاصل بیت اینچنین است:عارف و عابد و صوفی همه طفلان رهندمرد اگر هست بجز عالم ربانی نیستبه چند دلیل:1- ابتدای شعر، شاعر درباره ی علم سخن می گوید نه عرفان.2- "عارف و عابد و صوفی" هر سه با هم سنخیت دارند و هم مشرب و هم مسلک هستند اما "عالم و عابد و صوفی" خیر.3- جناب سعدی به حدیث امام علی (ع) اشاره می کنند که:الناس ثلاث عالم ربانی ...لذا در مصراع دوم باید "عالم ربانی" مورد مدح قرار گیرد.
user_image
سید احمد مجاب
۱۳۹۴/۰۴/۱۱ - ۱۹:۵۷:۰۵
آخری نیست تمنای سر و سامان راسر و سامان به از (این) بیسر و سامانی نیست
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۶/۰۶ - ۱۲:۱۴:۳۲
عمل گرایی سعدی درخور ستایش است .همه علم و.عرفان و عبادت اگر بروز و ظهوری در زندگانی اجتماعی انسان نداشته باشد عقیم و سترون است .باید که برکاتش محسوس و واقعی باشد .اصلا اگر در سخنان زیبا و دلفریبی تبلوری نبینم در حقانیت آن تردید دارم .
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۶/۰۶ - ۱۲:۱۶:۳۳
در حقانیت گوینده آن تردید دارم .
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۶/۰۶ - ۱۲:۲۰:۴۲
بر دل و دین خرابت نوحه کنکه نمی بیند جز این خاک کهنور همی بیند چرا نبود دلیرپشتدار و جانسپار و چشم سیردر رخت کو از می دین فرخیگر بدیدی بحر کو کف سخی
user_image
احمد
۱۳۹۴/۰۹/۲۵ - ۰۱:۵۱:۳۳
دوستانی که می‌گویند «تن آسانی» درست نیست، سخت در اشتباهند. آسان به معنای راحتی است و آسا از واژگان تشبیه است و در اینجا معنای نابجایی خواهد داشت.
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۱۱/۰۵ - ۱۰:۲۵:۱۳
چرا دوبار قافیه سلطانی و پریشانی رو اورده ؟ اشتباه نیست؟
user_image
محسن حیدرزاده جزی
۱۳۹۵/۰۳/۰۵ - ۲۳:۳۶:۲۸
"مشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیست " هم از نظر معنی درست است هم از نظر وزن فقط باید این گونه خوانده شود :فایده دُج هانی نیست =doj hani nist
user_image
سید محمد مهدی
۱۳۹۵/۰۳/۱۲ - ۰۰:۳۷:۰۷
عالم وعابد وصوفی همه طفلان رهندمرد اگرهست بجز عارف ربانی نیستاینجا عارف ربانی صحیح آمده چرا که مقام یک عارف کامل بالاتر از عالم است عارف کسی است که در پرتو نور و روشنایی الهی، حقائق را مشاهده میکند. نوری که نتیجه تقوا و عبودیت است. از امام صادق ـ علیهالسّلام ـ روایت شده که به بصری فرمود: علم و معرفت به تعلّم و آموختن نیست، بلکه علم نوری است که خداوند، در دل کسی که بخواهد هدایتش کند، میتاباند. پس اگر خواهان علم هستی، ابتدا حقیقت بندگی را در خود بخواه، تا به تو عنایت کند.معارف و علومی که از راه تزکیه نفس و در اثر ایمان حاصل میگردد، با علوم و معارف حسی یا عقلی و استدلالی، تفاوت دارد. علوم قلبی، از راه مشاهده حقایق به دست میآید. در حالی که معارف حسی و عقلی، با مفاهیم خارجی حاصل میگردد. امام علی ـ علیهالسّلام ـ نیز (به این تفاوت اشاره نموده) در
پاسخ مردی به نام ذعلب یمانی که از او پرسید آیا پروردگار خود را دیدهای
پاسخ داد: أفاعبد ما لا أری؟ آیا میپرستم خدایی را که ندیدهام؟ آن مرد پرسید: و کیف تراه؟ چگونه او را دیدهای؟ حضرت فرمود: «لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان» او را با چشمها با مشاهدة حسی درک نمی کند، بلکه او را دلها با حقائق ایمان می بیند. و خصوصیت معرفت عرفانی که در پرتو رؤیت قلبی حاصل میشود، آنست که هیچ گونه شکی در آن رخ نمیدهد. از این رو امام علی ـ علیهالسّلام ـ میفرماید: «ما شککتُ فی الحق مذ رأیتُه. از زمانی که حق را دیدم در آن تردید نکردم». البته معرفت قلبی و عرفانی، قابل ازدیاد و نقصان است و درجات مختلفی دارد. قلب آدمی به هر درجه از پاکی و ایمان باشد، دارای شهودی متناسب با آن درجه خواهد بود. از این رو امام باقر ـ علیهالسّلام ـ فرموده است: هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه هوشیاری ویژهای دارد و به مقدار ایمانش خدا را مشاهده میکند.
user_image
روح‌الله
۱۳۹۵/۰۸/۱۴ - ۱۸:۲۱:۰۴
سلام.بهتر است در مصرع نخست بیت دوم " خفتگان را چه خبر زمزمه‌ی مرغ سحر؟ " ، اینچنین نوشته شود" خفتگان را خبر از زمزمه‌ی مرغ سحر " .تکمیل مصرع اول توسط مصرع دوم یا بالعکس، امری رایج در شعر فارسی است که معمولا آرایه‌ی بهتری ایجاد می‌کند. همچنین در مصرع " خفتگان را چه خبر زمزمه‌ی مرغ سحر " حرف « از » حذف می‌شود که چنین نقصی از سعدی انتظار نمی‌رود.اینگونه قشنگ‌تر نیست؟ :خفتگان را خبر از زمزمه‌ی مرغ سحر،حیوان را خبر از عالمِ انسانی نیست...
user_image
بی سواد
۱۳۹۵/۰۸/۱۴ - ۱۸:۵۱:۲۱
خفتگان را خبر از زمزمه مرغ سحرحیوان را خبر از عالم انسانی نیست
user_image
مسرور
۱۳۹۵/۰۹/۲۶ - ۱۲:۵۰:۲۹
واقعا سخت است که نظر دهیم عارف ربانی مراد شیخ بوده یا عالم ربانی!چون همه قبیله وی عالمان دین بودند و گرایشات شیخ به علمای دین در بیشتر فرمایشات ایشان استنباط میشود،البته عالمی که عمل نماید و به تعبیری عالم ربانی و اینکه همیشه در طول تاریخ بین متشرعین و عالمان از طرفی و متصوفین و عارفان از سوی دیگر مجادله ای بوده هر یک دیگری را فی المثل طفل ره نامیده اند و حتی بعضا رد کرده اند.از طرفی در همین قصیده هم عارفان راستوده که عارفان جمع بکردند و پریشانی نیست!شاید سعدی نیز در طول عمر مبارکشان جهانبینی ایشان هم تغییر کرده و به مقتضای حال خویش اشعارش هم دیگرگون گشته.مثل در جوانی شور عشقی زمینی در سر داشته و در میانسالی عالم بوده و در کهنسالی به عرفان و عشق حقیقی روی آورده و در کل مرحله ب مرحله طی طریق کرده،همچون ابوحامد امام محمد غزالی که در نهایت سعادت دنیا و عقبی را در تصوف دید،یا عین القضات همدانی و دیگران.که با این اوصاف اگر این قصیده را در مرحله غایی سروده باشد عارف ربانی صحیح به نظر میرسد
user_image
آرام نوبری نیا
۱۳۹۵/۱۱/۰۱ - ۰۴:۳۸:۵۱
با درود فراوان،طبق نسخه چاپی کلیات سعدی از روی نسخه تصحیح شده محمد علی فروغی ذکاءالملک بتاریخ 1342 ه.ش. لازم میدانم دو مورد مغایرت را به عرض برسانم.مصرع اول از بیت اول: ("آسائی" بجای "آسانی")مصرع دوم از بیت چهارده:("نکردند" بجای "بکردند")با تشکر
user_image
وفایی
۱۳۹۶/۰۱/۱۸ - ۱۵:۲۸:۵۹
آقای سید محمد مهدیمتنی که نوشته اید ، عالی است .شما حقیقت را می دانید .درود برشما
user_image
وفایی
۱۳۹۶/۰۱/۱۸ - ۱۶:۱۲:۱۶
جناب نوبری نیادر مورد تن آسایی یا تن آسانی ، دوستان قبلا دلیلش را گفته اند که چرا باید تن آسانی باشد : چون تن آسایی با ابیات دیگر ، هم قافیه نیست .اما در مورد عارفان جمع بکردند یا جمع نکردند ، کاملا حق با شماست . به نظر من این بدیهی است که باید " جمع نکردند " باشد . دوستانی که می گویند " جمع بکردند " صحیح است ، شاید ادبیات را خوب بدانند ولی به نظر می رسد لازم است که یک زمانی هم وقت صرف کنند و درباره احوالات و روحیات و اعمال و رفتار عارفان بزرگ در طول تاریخ ، کتاب بخوانند . اگر به اندازه کافی راجع به عرفا بخوانید و تحقیق کنید ، به محض شنیدن نام عارف ، اولین کلمه ای که از رفتار و نحوه زندگی شان به ذهن تان خطور میکند ، رها کردن اشیاء و نگه نداشتن هر شیء مادی قیمتی یا غیر قیمتی است . حتی عارفان و اولیا ، همه کم خوراک بوده اند . بسیار کم خور . گویی هر نوع جمع آوری و انباشتی ، باری بوده است بر دوش سبکروحی جانهای پاکشان .دلیل دیگری که " جمع بکردند " نمی تواند صحیح باشد این است که همه آدمها جمع کرده هایی دارند که قابل دزدیدن نیست ! کسی نمی تواند دانش یک دانشمند را از او بدزدد . کسی نمی تواند هنر یک هنرمند را از او بدزدد . یک پیشه ور یک سیاستمدار یک ورزشکار و .... و هر شغلی و حرفه ای ، اندوخته هایی دارد که قابل دزدیدن نیست . پس چرا نام عارف را آورده و عارف را مستثنی کرده ؟ چون عارف با بقیه مردم ، یک فرقی دارد : مردم عادی دایما حرص میزنند که بیشتر و بیشتر داشته باشند و جمع کنند در حالیکه عارف دقیقا برعکس : لذت می برد از اینکه رها کند و بیفکند و هیچ نداشته باشد و آزاد و شاد و سبکروح باشد ....
user_image
وفایی
۱۳۹۶/۰۱/۱۸ - ۱۷:۲۳:۴۰
آقای حبیبیهمانطور که خودتان هم نوشته اید مجموع بودن و مجموع نشستن در اصطلاح عرفا وجود دارد . اما جمع کردن معنی دیگری دارد . معنی جمع کردن با جمع بودن و جمع نشستن ، کاملا تفاوت دارد .اگر منظور سعدی از جمع کردن یا نکردن ، جمع نشستن بوده ، خیلی راحت می توانست بنویسد :عارفان جمع نشستند و پریشانی نیست !
user_image
خواجوی کرمانی
۱۳۹۶/۰۱/۱۸ - ۲۰:۴۸:۲۷
آقا/خانم وفایی، می گوید و نه می نویسد: آن کس از دزد بترسد ، که متاعی داردعارفان جمع بکردند و پریشانی نیست.گفتگو بر سر داشتن یا نداشتن است ، نه جمع کردن متاع؛ جمع کردن اگر به معنای مورد نظر شما باشد نیاز به متمم دارد جمع کردن چه ؟؟ بی آن متمم همان است که دوستان میگویند خویش را جمع کردن از مال و خواسته بریدن و نه جمع نشستن چنانکه شما پنداشته اید جمع نشستن ؟؟
user_image
۷
۱۳۹۶/۱۰/۰۹ - ۱۶:۱۱:۴۵
آن کس از دزد بترسد که متاعی داردعارفان جمع بکردند و پریشانی نیستدر مورد بکردند یا نکردند در نیم بیت دوم با توجه به پیش درآمد شرطی آن در نیم بیت نخست "نکردند"درست می آید ولی اگر از بیت فاصله گرفته شود و همه شعر و پیام آن را دید و شاعرانه تر نگریست "بکردند" زیباتر و بجاتر است و چاره آن است که پذیرفته شود هر دو میتواند درست باشد. درویش و غنی بنده این خاک درند وآنان که غنی ترند محتاج ترندجمع کردند و نهادند و به حسرت رفتندوین چه دارد که به حسرت بگذارد آن راچشم همت نه به دنیا که به عقبی نبودعارف عاشق شوریدهٔ سرگردان راعاشقی سوخته‌ای بی سر و سامان دیدمگفتم ای یار مکن در سر فکرت جان رانفسی سرد برآورد و ضعیف از سر دردگفت بگذار من بی سر و بی‌ سامان راپند دلبند تو در گوش من آید هیهاتمن که بر درد حریصم چه کنم درمان راسعدیا عمر عزیزست به غفلت مگذاروقت فرصت نشود فوت مگر نادان را
user_image
قاسم سیف الدین
۱۳۹۷/۰۸/۰۳ - ۰۱:۳۳:۲۲
سعدی علیه الرحمه در همه وادیهای علم وعبادت وصوفیگری سیر وسفر کرده واین سفرها لازمه اش برون نگری وجمع کردن است وجمع شدنها چیزی اضافه بر ذات است اما در سفر عرفانی سیردرنفس است و احتیاج به چیزی از خارج نیست که لازمه اش جمع کردن باشد در نتیجه نکردن به نظر می‌رسد صحیح باشد
user_image
مهدی
۱۳۹۷/۱۱/۲۸ - ۰۰:۲۲:۴۸
با سلاماین بیت خیلی معروف است ضرب المثل شده برای قناعت((وآنکه را خیمه به صحرای قناعت زده استگر جهان لرزه بگیرد غم ویرانی نیست)) در شعر بالا با تفاوت خیلی زیادی به این صورت نوشته شده((وانکه را خیمه به صحرای فراغت زده‌اندگر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست))
user_image
مهدی
۱۳۹۷/۱۱/۲۸ - ۰۰:۳۰:۲۵
این شعر به این با این شهرت یکی از بهترین قصیدهای سعدیه چرا گنجور این اشتباه را در جابجائی بیت ها انجام داده بیت آخر در جای خودش نیست باید بیت آخر رو بعد از این بیت بیارینحاصل عمر تلف کرده و ایام به لغوگذرانیده، به جز حیف و پشیمانی نیست
user_image
علی
۱۳۹۸/۰۵/۱۱ - ۱۵:۴۸:۳۴
عارفان جمع بکردند به نظر صحیح است با این مظمون که منظور کاری است که تمام عارفان جمع عارافان را هدف گرفته که بکردند یعنی آن کار را انجام دادند با تاکید، چون کردند و بکردند دو معنی جدا میدهد، عافان جمع بکردند یعنی کاری که تمامی عارفان انجام دادند، البته تفسیر زبان پارسی بسیار گسترده است و ممکن است در جایی سخنی مثبت باشد ولی در تفسیر منظور به منفی باشد، این چالش در تفسیر در اشعار دیگر شعرا نیز هست، جالب اینجاست که ما همه هرنوع حاشیه ای که به این اشعار مینویسیم منظور همان است که همه آن را فهمیده ایم،
user_image
علی
۱۳۹۸/۰۵/۱۱ - ۱۵:۵۴:۰۶
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانیصدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیستجایی این بیت را جور دیگر دیدم نمیدانم کدام درست تر استطاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانیصدق پیش آر که ابلیس بسی کرد سجود
user_image
محسن
۱۳۹۸/۰۸/۱۲ - ۱۵:۴۵:۳۲
در
پاسخ به علی: چقدر ردیفش به شعر سعدی می‌خوره!!!احتمالا یک سعدی دیگه که ساخت حکومته اون شعر را گفته!
user_image
بیژن
۱۳۹۹/۰۲/۰۹ - ۰۴:۴۸:۵۱
از قصاید بسیار زیبا و اخلاقی سعدی است
user_image
ایرانی
۱۳۹۹/۰۲/۲۶ - ۱۴:۴۶:۳۷
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانیصدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست.
user_image
احمد
۱۳۹۹/۰۴/۲۰ - ۱۲:۴۱:۵۲
تلفظ بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست در قسمت مسلمانی نیست اشتباه تلفظ میشود معنی مصرع این است که این رسم مسلمانی نیست اما شما طوری تلفظ میکنید که منظور این نمایان می شود که مسلمان دیگری نیست.!!!
user_image
بهیار سپیدان
۱۳۹۹/۰۴/۳۱ - ۰۷:۴۲:۰۰
سپاس. دست مریزاد!مصراع دوم بیت چهاردم باید نگذارد باشد و بگذارذ وجهی ندارد . هم عارف اهل جمع و گذاشتن نیست هم تقابل با مصرع قبلش لازم است.
user_image
علیزاده
۱۳۹۹/۰۸/۲۰ - ۰۶:۴۴:۲۹
با سلامدر بیت : آن کس از دزد بترسد که متاعی داردعارفان جمع بکردند و پریشانی نیستبه نظر بنده حقیر همان جمع بکردند صحیح است و زیباتر نیز هستمنظور از جمع بکردند اینجا جمع کردن متاع دنیا نیست بلکه منظور این است که عارفان بساط جمع آوریِ متاع دنیایی را جمع کرده و کنار گذاشته انداگر این بیت از ابتدا تا انتها با در نظر گرفتن این مفهوم خوانده شود، جمع بکردند هم صحیح است هم زیبا
user_image
آزادبخت
۱۳۹۹/۱۱/۲۰ - ۰۶:۱۰:۳۴
ای کاش روزی می امد که من ببنم مردمان ما ندانسته یا نظر ندهند یا انکه پیش از نوشتن و یا نظر دادن اندکی پژوهش کنند چنان با تن پرباد می ایند میگویند به خاطر وزن و قافیه گفته تن اسانی که ادم می ماند نکند درباره شعر شاطر عباس نظر میدهند اخر سعدی خدای سخن گرفتار قافیه میشود برادر من اخر شما ایا استاد فارسی دری هستی ؟ اگر نیستی قبل از نظر دادن پژوهشی کن اگر استادی که خاک بر سر دانشگاهی که استادانش اینگونه اند چگونه نمیدانی در فارسی تن آسانی درست است از رودکی تا پروین اعتصامی نمونه ها را ببنید همه تن اسانی گفته اند و تن اسایی اصلا درست نیست ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانیبه تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانیرودکیتن آسانی ازداد و رنج من استکجا آب و خاک است گنج من است .که پیروزی و شوربختی از اوستتن آسانی و رنج و سختی از اوست .پرستیدن مهرگان دین اوستتن آسانی و خوردن آیین اوستتن آسانی از درد و رنج منستکجا خاک و آبست گنج منستتن آسانی و شادی افزایدتکه با شهد او زهر نگزایدتشبان باشم و زیردستان رمهتن‌آسانی و داد جویم همهبگفت این و چادر به سر برکشیدتن‌آسانی و خواب در بر کشیدفردوسیبه تن آسانی بر بالش دولت بنشینچکنی تاختن و تافتن و رنج سفر.فرخی .خداوندی و خوبی و جوانیتن آسانی و ناز و کامرانی .(ویس و رامین ).غره شدی بدانچه پسندیدتهر کاهل خسیس تن آسانیبرده این چرخ جفاپیشه به بیدادیاز دلش راحت و از تنش تن آسانی .ناصرخسرو.زود بیند ز تو دل آزاریهرکه یابد ز تو تن آسانی .مسعودسعد.ندهد رنج آن کل کافرهیچ کس خلق را تن آسانی .سوزنیبدا سلطانیا کو را بود رنج دل آشوبیخوشا درویشیا کو را بود گنج تن آسانی .خاقانی .کُردِ صحرا رو بیابانیچون از او یافت آن تن آسانیبه تولای خود عزیزش کردحاکم خان و مان و چیزش کرد.نگه سختی تن آسانی پذیرندتو گوئی دست و ایشان پای گیرندنظامیایها الناس جهان جای تن آسانی نیست .مرددانا به جهان داشتن ارزانی نیست .سعدی .بهشت تن آسانی آنگه خوریکه بر دوزخ نیستی بگذریبوستان سعدیتن آسانی گزیند خویشتن رازن و فرزند بگذارد به سختی .سعدی (گلستان ).و چنانک اصناف انسانی به فنون تمتع و تن آسانی از روزگار، انصاف می ستانند. (جهانگشای جوینی ).زهی حسرت که خواهد دید جانت زین تن آسانیهزاران چشم می‌باید که بر کار تو خون گریدعطارتشنهٔ آغوش دریا را تن‌آسانی بلاستچون صدف هر کس که در دامان ساحل ماند، ماندصائب تبریزی داغ عشقم ، نیست الفت با تن آسانی مراپیچ وتاب شعله باشد نقش پیشانی مرابیدلچه کاری میتوان از پیش بردن با تن آسانیدرین ره پیشوایان تو دیوانند و گمراهانتنها نه خفتن است و تن آسانیمقصود ز آفرینش و ایجادتپروین اعتصامی اگر امروز کوچکترین شاعرکی هم کلمه ای چون گدایی را بخواهد گدانی بکند به هیچ عنوان ان بیت را نمی سراید چه برسد به سعدی - ندانستن عیب نیست اما اینکه حد اقل یک سرچ نمی کنید که ببنید ایا تن اسانی درست است یا انچه می گویید دیگری که میگوید از روی نسخه فروغی برادر ما در کشوری زندگی میکنیم که همه چیزمان را از دست داده ایم ناشرش که فرهنگی است دزدی میکند و نسخه ای مغلوط را به نام فروغی می فروشد همین که نوشت از روی بدان که دروغ می گوید بعد چگونه ناشر بیسوادی است که نمی داند تن اسایی کل قافیه شعر را به هم میریزد و تازه اشتباه هم هست دیگر دوستانی گفته بودند وزن شعر غلط است و اگر به هندی هم بخوانی من پنجاه سال با فارسی سر و کار داشتم تنها می توانم بگویم دردا و سختا که پنجاه سال ندانستی فارسی بخوانی این شاهکار بسیار زیبای سعدی خود می گوید چه هست یک نصیحت ز سر صدق جهانی ارزدمشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیستدجهان با سکون میم خوانده می شود اگر فایده در سخن من دوجهانی نیست مشنو - که این دو جهانی ایهام دارد - این از اختیارات شاعر نیست بلکه از ویژگیهای زبان پارسی است زبان پارسی از روزگار پیشین دگرگونی فراوان داشته و در فارسی باستان و پهلوی ابتدا به ساکن بسیار بوده و در فارسی دری نیز گرچه ابتدا به ساکن نیست اما می توان بسیاری واژگان را هنگام ترکیب یا خوانش با پیشینش خواند - به هر لهجه و گویشی و زبان ایرانی که در ایران رجوع کنید در سخن گفتن مردم هم میتوانند دوجهانی با کشیدن دوو و سپس جهان بگویند و هم نرم بگوییند دوجهانی دوج هانی و فتحه جیم را نرم تلفظ کنند یا سکونش دهند --البته تنها در بعضی حروف این امکان پذیر است
user_image
آزادبخت
۱۳۹۹/۱۱/۲۰ - ۰۶:۱۵:۰۸
عارف وعابد وصوفی همه طفلان رهندمرد اگرهست بجز عالم ربانی نیست سعدی بر این باور بود که دانشمندان در پی نجات جهانند و عارفان یا شیادند یا دنبال نجات خویش عارف و صوفی و عابد کنار هم درست است
user_image
Mokoshle
۱۴۰۰/۰۳/۱۴ - ۰۲:۰۷:۱۶
سعدی زیرک و باهوش بوده اسرار زیادی در شعرهاش هست هر کس با ظرفیتی ک داره برخوردار میشه
user_image
پیروز امیدوار piroozomidvar@gmail.com
۱۴۰۰/۱۲/۱۳ - ۱۹:۳۵:۳۹
با سلام خدمت دوستان, بله متاسفانه در اثر گذشت چند قرن و کتابت های بسیار , تغییراتی در برخی کلمات ایجاد شده که بعضا باعث مبهم شدن معنای برخی ابیات شده اند.  مثلا  در خصوص همان " عارفان جمع نکردند " که  نظر من هم همان "نکردند" است ,... یا در  مورد "فایده دو جهانی"  زیباتر همان است که بگوییم  "فایده و جانی "  یا  اینکه بگوییم "فایده چندانی" ,, بهرحال  وزن شعر معقول و مطلوب نیست. لذا اینهم از تغییرات زمانی در اثر اشتباهات کاتبان است. در عبارت  " برگ مرگت" هم اشکالی هست چون معنا مبهم و چندان قابل درک نیست, شاید  همان "غم مرگت" یا چیز دیگری باشد   بهرحال از این دست اشکالات در طول این چند قرن زیاد ایجاد شده ولی معنا و  زیبایی شعر به قوت خود باقیست,
user_image
علیرضا حاتملوی
۱۴۰۱/۰۳/۱۶ - ۰۵:۵۵:۰۶
در منابع دیگر مثل (کلیات سعدی، محمد علی فروغی) یک بیت دیگر نیز آمده (بعد از بیت 24) ملک دنیا چو به معنی طلبی بر باد است / خود گرفتم که بجز ملک سلیمانی نیست
user_image
نیلوفر صدری
۱۴۰۱/۰۹/۰۵ - ۱۱:۵۸:۱۹
ایهاالناس   جهان  جای  تن آسانی  نیست  مرددانا  به  جهان  داشتن  ارزانی  نیست  ارزانی (در اینجا) = سزاوار 
user_image
تابش
۱۴۰۲/۰۳/۳۰ - ۱۶:۱۵:۰۸
سعدی شیرازی می فرماید عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند    مرد اگر هست به جز عارف ربانی نیستاین بیت یکی از مهمترین ابیات سعدی شیرازی در بیان گروههای اجتماعی است این بیت اگر به این صورت گفته می شد به حدیث امام علی علیه السلام نزدیکتر بود عارف و عابد و صوفی همه طفلان رهند    مرد اگر هست به جز عالم ربانی نیستالنّاسُ ثَلاثَةٌ : فعالِمٌ ربّانیٌّ ، و مُتَعَلِّمٌ علی سَبیلِ نَجاةٍ ، و هَمَجٌ رَعاعٌ . امام علی علیه السلام : مردم سه دسته اند : عالم ربّانی، علم جویی که در راه نجات و رستگاری است و فرو مایگانی که این سو و آن سو می روند . در اصل می توان گفت "عارف" ریشه قرآنی ندارد و حتی یکبار در قرآن کریم نیامده در صورتی که "عالم" 91 بار در قرآن کریم آمده است