
سعدی
غزل شمارهٔ ۱۴
۱
از جان برون نیامده جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آرزوست
۲
بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند
موری نهای و ملک سلیمانت آرزوست
۳
موری نهای و خدمت موری نکردهای
وآنگاه صف صفهٔ مردانت آرزوست
۴
فرعونوار لاف اناالحق همی زنی
وآنگاه قرب موسی عمرانت آرزوست
۵
چون کودکان که دامن خود اسب کردهاند
دامن سوار کرده و میدانت آرزوست
۶
انصاف راه خود ز سر صدق دادهای
بر درد نارسیده و درمانت آرزوست
۷
بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود
شهپر جبرئیل، مگسرانت آرزوست
۸
هر روز از برای سگ نفس بوسعید
یک کاسه شوربا و دو تا نانت آرزوست
۹
سعدی در این جهان که تویی ذرهوار باش
گر دل به نزد حضرت سلطانت آرزوست
تصاویر و صوت




نظرات
حامد کهن دلن دل
ناشناس
پاسخی به غزل مولوی با شد ولی در غزل مولوی آرزوی جانان وایمان وملک سلیمان نیامده(ارزوی حضور سلیمان آمده) ولاف اناالحق هم نزده واز ظلم فرعون روی موسی را آرزو کرده ونام ا بوسعید هم نیامده و...بنابراین بعید است
سیاوش مرتضوی
یک دوست
مهدی
سحر
رسته
پاسخ گویی و جوابیه سرودن آشنا باشد می داند که این غزل نمی تواند
پاسخی به غزل مولانا باشد. اگر سعدی می خواست این غزل را در
پاسخ به غزل مولانا سروده باشد حداقل گوشه ای از آن حال و هوا را می گرفت. قبل از مولانا و سعدی هم اشعاری با همین وزن و ردیف و قافیه وجود داشته است. یکی از آن ها منسوب به منبرهای ابوسعید است . معروف است که ابوسعید خود شعر نمی سروده است بلکه در سر منبر، در حال و هوای سخنان خود، اشعاری نقل می کرده است. دو بیتی که به ابوسعید منسوب است بسیار نزدیک به حال و هوای غزل سعدی است. شعر ابوسعید را در این لینک می توانید ببینید.ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکنده » تکه ۲۱/
طاهر خورشیدی
امین کیخا
sami
جمشید پیمان
لسان الغیب
جمشید پیمان
مانی
صفا
شکیب shakib.falaki@gmail.com
ن و القلم
بابک
س ، م
ن و القلم
ن و القلم
س ، م
ایران نژاد
س ، م
ایران نژاد
س ، م
فردای روشن
حافظ
شهلا
شهلا
شهلا
شهلا
م. شهرناز
عارفه
مسعود
عمر جویا
Roya
Roya
عمر جویا
ابوجیحون
محمد
میم یه
پاسخ به شعر معروف مولاناست، همان گونه که جناب زرینکوب هم در پلهپله تا ملاقات خدا احتمالش را داده است. در رد چنین فرضیهای هم انگاشتن ساحتی قدسی، چه برای سعدی و چه مولانا را روا نمیدانم. به هر حال انسانهایی بودهاند که گرچه یکی حکیم باشد و دیگری عارف واصل، خطا هم در کارشان راه داشته است.با این حال، پس از مطالعه حاشیهها، به خصوص اشاره به سابقه ابیات اول غزل سعدی در اشعار ابوسعید، که به نظر میرسد مطلع غزلی ناقص باشد و نه یک رباعی یا دوبیتی، به یک حدس جالبتر رسیدم. شاید کسی از اهل تحقیق این حدس را جدی بگیرد:سعدی سابقه تصاحب اشعار شاعران ماقبلش را دارد. بر فرض غزلی از کمالالدین اسماعیل اصفهانی را تنها با افزودن یک بیت به نام خود مهر کرده است؛ غزلی با مطلع:نه دسترسی به یار دارمنه طاقت انتظار دارمبا این وجود شاید استبعادی نداشته باشد که این غزل را هم که در اصل سروده ابوسعید است و این امر هم از استفاده از تخلص "بوسعید" در بیت یکی مانده به آخر مشخص است، با افزودن بیت پایانی به نام خود سند زده باشد. در این صورت در واقع مولانا به استقبال شعر ابوسعید رفته است و سعدی شعر ابوسعید را بالکل اقتباس کرده و این تشابه ربطی به ارتباط احتمالی دو شاعر هم عصر ندارد.
مجتبی ملک
K. .
سیامک یوسفی
پاسخ به خود سروده. آنگاه ارزش این "موعظه" آشکار میشود و کسی هم این را حمل بر گستاخی نمیکند.سعدی یا هر کس دیگری که این شعر را سروده هدف بی احترامی نداشته. این بزرگان هر دو انسان بودند و نیازی نیست از آنها بت بسازیم و ایشان را معصوم انگاریم.
سیامک یوسفی
پاسخ به غزل مولانا اینست: چون کودکان که دامن خود اسب کرده اند - دامن سوار کرده و میدانت آرزوست زنده باشید