
سعدی
غزل شمارهٔ ۲۷
۱
بسیار سالها به سر خاک ما رود
کاین آب چشمه آید و باد صبا رود
۲
این پنج روزه مهلت ایام، آدمی
بر خاک دیگران به تکبر چرا رود؟
۳
ای دوست بر جنازهٔ دشمن چو بگذری
شادی مکن که با تو همین ماجرا رود
۴
دامن کشان که میرود امروز بر زمین
فردا غبار کالبدش در هوا رود
۵
خاکت در استخوان رود ای نفس شوخ چشم
مانند سرمهدان که در او توتیا رود
۶
دنیا حریف سفله و معشوق بی وفاست
چون میرود هر آینه بگذار تا رود
۷
این است حال تن که تو بینی به زیر خاک
تا جان نازنین که بر آید کجا رود
۸
بر سایبان حسن عمل اعتماد نیست
سعدی مگر به سایهٔ لطف خدا رود
۹
یارب مگیر بندهٔ مسکین و دست گیر
کز تو کرم برآید و بر ما خطا رود
تصاویر و صوت



نظرات
سعید
ناشناس
م.
امین کیخا
علی
مصیب
ایرانی
بابک
جمشید احمدی