
سعدی
غزل شمارهٔ ۴۴
۱
باد گلبوی سحر خوش میوزد خیز ای ندیم
بس که خواهد رفت بر بالای خاک ما نسیم
۲
ای که در دنیا نرفتی بر صراط مستقیم
در قیامت بر صراطت جای تشویش است و بیم
۳
قلب زر اندوده نستانند در بازار حشر
خالصی باید که بیرون آید از آتش سلیم
۴
عیبت از بیگانه پوشیدهست و میبیند بصیر
فعلت از همسایه پنهان است و میداند علیم
۵
نفس پروردن خلاف رای دانشمند بود
طفل خرما دوست دارد صبر فرماید حکیم
۶
راه نومیدی گرفتم رحمتم دل میدهد
کای گنهکاران هنوز امید عفو است از کریم
۷
گر بسوزانی خداوندا جزای فعل ماست
ور ببخشی رحمتت عام است و احسانت قدیم
۸
گرچه شیطان رجیم از راه انصافم ببرد
همچنان امید میدارم به رحمان رحیم
۹
آن که جان بخشید و روزی داد و چندین لطف کرد
هم ببخشاید چو مشتی استخوان باشم رمیم
۱۰
سعدیا بسیار گفتن عمر ضایع کردن است
وقت عذر آوردن است استغفرالله العظیم
تصاویر و صوت


نظرات
دانش جو
Polestar