سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۵

۱

دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت

که سنگ تفرقه ایام در میان انداخت

۲

دو دوست یک نفس از عمر برنیاسودند

که آسمان به سر وقتشان دو اسبه نتاخت

۳

چو دل به قهر بباید گسست و مهر برید

خنک تنی که دل اول نبست و مهر نباخت

۴

جماعتی که بپرداختند از ما دل

دل از محبت ایشان نمی‌توان پرداخت

۵

به روی همنفسان برگ عیش ساخته بود

بر آنچه ساخته بودیم روزگار نساخت

۶

نگشت سعدی از آن روز گرد صحبت خلق

که بی وفایی دوران آسمان بشناخت

۷

گرت چو چنگ به بر در کشد زمانهٔ دون

بس اعتماد مکن کآنگهت زند که نواخت

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 1165
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 627

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۱/۱۰/۰۸ - ۰۳:۵۸:۳۳
بیت اخر که ناگهت زند که نواخت شاید باشد