سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۶۱

۱

پاکیزه روی را که بود پاکدامنی

تاریکی از وجود بشوید به روشنی

۲

گر شهوت از خیال دماغت به در رود

شاهد بود هر آنچه نظر بر وی افکنی

۳

ذوق سماع مجلس انست به گوش دل

وقتی رسد که گوش طبیعت بیاکنی

۴

بسیار بر نیاید شهوت‌پرست را

کش دوستی شود متبدل به دشمنی

۵

خواهی که پای‌بسته نگردی به دام دل

با مرغ شوخ‌دیده مکن همنشیمنی

۶

شاخی که سر به خانهٔ همسایه می‌برد

تلخی برآورد مگرش بیخ برکنی

۷

زنهار گفتمت قدم معصیت مرو

ورنه نزیبدت که دم معرفت زنی

۸

سعدی! هنر نه پنجهٔ مردم شکستن است

مردی درست باشی اگر نفس بشکنی

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 1196
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 586

نظرات

user_image
محمد
۱۳۹۹/۰۳/۲۷ - ۰۸:۱۳:۱۶
این شعر را در کتاب فارسی دبیرستان داشتیم.کاش با گذشت زمان این مفاهیم ارزشی کم رنگ نمی شد.