
سعدی
غزل شمارهٔ ۶۵
۱
مبارک ساعتی باشد که با منظور بنشینی
به نزدیکت بسوزاند مگر کز دور بنشینی
۲
عقابان میدرد چنگال باز آهنین پنجه
تو را بازی همین باشد که چون عصفور بنشینی
۳
نباید گر بسوزندت که فریاد از تو برخیزد
اگر خواهی که چون پروانه پیش نور بنشینی
۴
گرت با ما خوش افتادهست چون ما لاابالی شو
نه یاران مست برخیزند و تو مستور بنشینی
۵
میی خور کز سر دنیا توانی خاستن یکدل
نه آن ساعت که هشیارت کند مخمور بنشینی
۶
تمنای شکم روزی کند یغمای مورانت
اگر هر جا که شیرینیست چون زنبور بنشینی
۷
به صورت زآن گرفتاری که در معنی نمیبینی
فراموشت شود این دیو اگر با حور بنشینی
۸
نپندارم که با یارت وصال از دست برخیزد
مگر کز هر چه هست اندر جهان مهجور بنشینی
۹
میان خواب و بیداری توانی فرق کرد آنگه
که چون سعدی به تنهایی شب دیجور بنشینی
تصاویر و صوت


نظرات
مژده
حمیدرضا
مژده
پاسخ: با تشکر، هر چند نقل شما زیباتر و معنیدارتر از نقل متن به نظر میرسد، نظر به اعتبار تصحیح فروغی، نقل اولیه را باقی گذاشتم و نقل شما را به عنوان نسخهی بدل اضافه کردم (با بردن ماوس روی بیت باید آن را ببینید).
مرادی
فرخ مردان
۷
revival
رضا
حجت اله صحرادی