
سعدی
غزل شمارهٔ ۷
۱
مقصود عاشقان دو عالم لقای توست
مطلوب طالبان به حقیقت رضای توست
۲
هر جا که شهریاری و سلطان و سروریست
محکوم حکم و حلقه به گوش گدای توست
۳
بودم بر آن که عشق تو پنهان کنم ولیک
شهری تمام غلغله و ماجرای توست
۴
هر جا که پادشاهی و صدری و سروریست
موقوف آستان در کبریای توست
۵
قومی هوای نعمت دنیا همی پزند
قومی هوای عقبی و ما را هوای توست
۶
هر جا سریست خستهٔ شمشیر عشق تو
هر جا دلیست بستهٔ مهر و هوای توست
۷
کس را بقای دائم و عهد قدیم نیست
جاوید پادشاهی و دائم بقای توست
۸
گر میکشی به لطف وگر میکشی به قهر
ما راضییم هرچه بود رای رای توست
۹
امید هر کسی به نیازی و حاجتی است
امید ما به رحمت بیمنتهای توست
۱۰
هر کس امیدوار به اعمال خویشتن
سعدی امیدوار به لطف و عطای توست
تصاویر و صوت

نظرات
امین کیخا
علی
مسعود
مسعود رعیتی
مهریار mohsen.۲۹۸@gmail.com
بنده hashemimasoud۶۸@yahoo.com
حمیدرضا