سعدی

سعدی

شمارهٔ ۲۸ - در عزت نفس

۱

گویند سعدیا به چه بطال مانده‌ای

سختی مبر که وجه کفافت معینست

۲

این دست سلطنت که تو داری به ملک شعر

پای ریاضتت به چه در قید دامنست؟

۳

یکچند اگر مدیح کنی کامران شوی

صاحب هنر که مال ندارد تغابنست

۴

بی‌زر میسرت نشود کام دوستان

چون کام دوستان ندهی کام دشمنست

۵

آری مثل به کرکس مردارخور زدند

سیمرغ را که قاف قناعت نشیمنست

۶

از من نیاید آنکه به دهقان و کدخدای

حاجت برم که فعل گدایان خرمنست

۷

گر گوییم که سوزنی از سفله‌ای بخواه

چون خارپشت بر بدنم موی، سوزنست

۸

گفتی رضای دوست میسر شود به سیم

این هم خلاف معرفت و رای روشنست

۹

صد گنج شایگان به بهای جوی هنر

منت بر آنکه می‌دهد و حیف بر منست

۱۰

کز جور شاهدان بر منعم برند عجز

من فارغم که شاهد من منعم منست

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 1207

نظرات

user_image
گویان
۱۳۹۸/۰۶/۱۲ - ۰۳:۲۲:۳۹
سلبریدی نبوده سعدیسلبریتی واقعی
user_image
امیرهوشنگ
۱۴۰۲/۰۹/۲۹ - ۱۰:۱۶:۳۲
فریدون مشیری در شعر "همراه آفتاب" کتاب "با پنج سخن‌سرا" تضمیناتی زیبا از این قطعه داره.
user_image
حجت محسنی حقیقی
۱۴۰۳/۰۶/۱۱ - ۰۵:۳۰:۲۷
عجب شعری. دوستان عزیز. معنی بیت آخر و ارتباط اون با کلیت شعر که ظاهرا در مورد قناعت و عزت نفس هست چی هست؟ آیا بیت آخر به نوعی به بیت قبلی مرتبط هست؟ کز جور شاهدان بر منعم برند عجز من فارغم که شاهد من منعم منست "شاهدان" جورکننده این جا چکاره هستند؟و "شاهد منعم" یعنی چی؟ یعنی هم شاهد هست، هم منعم و به سعدی پول می ده و هم به مدح نیازی نداره؟ سپاس از توجه‌تون