
سعدی
شمارهٔ ۴۰
۱
در حدود ری یکی دیوانه بود
سال و مه کردی به کوه و دشت گشت
۲
در بهار و دی به سالی یک دو بار
آمدی در قلب شهر از طرف دشت
۳
گفت ای آنان که تان آماده بود
گاه قرب و بعد این زرینه طشت
۴
توزی و کتان به گرما پنج و شش
قندز و قاقم به سرما هفت و هشت
۵
گر شما را بانوایی بد چه شد؟
ور که ما را بینوایی بد چه گشت؟
۶
راحت هستی و رنج نیستی
بر شما بگذشت و بر ما هم گذشت
تصاویر و صوت

نظرات
محمدرضا مرادی
نردشیر