صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۰۰۵

۱

مزد دست و تیغ قاتل چشم قربانی بس است

عذرخواه نقش از نقاش حیرانی بس است

۲

غوطه زن در بحر و فارغ شو ز گیر و دار موج

چون حباب شوخ چشم این کاسه گردانی بس است

۳

اینقدر تمهید بهر دفع ما در کار نیست

خط راه اهل غیرت چین پیشانی بس است

۴

خاکساران ایمنند از ترکتاز حادثات

پشتبان کلبه ما گرد ویرانی بس است

۵

چشم پرسش از تو بی پروا ندارد هیچ کس

حال بیماران خود را این که می دانی بس است

۶

بی گناهی کم گناهی نیست در دیوان عفو

ای عزیزان، جرم یوسف پاکدامانی بس است

۷

نیست ارباب نظر را جرم در اظهار عشق

باعث رسوایی آیینه حیرانی بس است

۸

آفتاب زندگانی روی در زردی گذاشت

مشت آبی زن به روی خود، گرانجانی بس است

۹

پاکدامانان حریف خار تهمت نیستند

شرم دار از غنچه ای بلبل، نواخوانی بس است

۱۰

چند صائب می کنی اندیشه از روز جزا؟

عذرخواه مجرمان اشک پشیمانی بس است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۵۲

نظرات