صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۰۱۲

۱

با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است

با دهان خشک مردن، بر لب دریا خوش است

۲

نیست پروا تلخ‌کامان را ز تلخی‌های عشق

آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است

۳

کوهِ طاقت برنمی‌آید به موج حادثات

لنگر از رَطلِ گران کردن در این دریا خوش است

۴

بادبانِ کشتیِ مِی نعرهٔ مستانه است

های‌وهوی مِی‌کَشان در مجلس صهبا خوش است

۵

خرقهٔ تزویر از باد غرور آبستن است

حق‌پرستی در لباس اطلس و دیبا خوش است

۶

ماه در ابر تُنُک جولانِ دیگر می‌کند

چهرهٔ طاعت، نهان در پردهٔ شب‌ها خوش است

۷

هر چه رفت از عمر، یاد آن به نیکی می‌کنند

چهرهٔ امروز در آیینهٔ فردا خوش است

۸

فکر شنبه تلخ دارد جمعهٔ اطفال را

عشرت امروز بی اندیشهٔ فردا خوش است

۹

برق را در خرمن مردم تماشا کرده است

آن که پندارد که حال مردم دنیا خوش است

۱۰

زور بر راه آوِرَد چون راهرو تنها شود

از دو عالم، دشت‌پیمایِ طلب‌تنها خوش است

۱۱

ناقصان در پردهٔ ظلمت نمی‌بینند نور

ورنه پیش کاملانْ طاوسْ سر تا پا خوش است

۱۲

هیچ کاری بی‌تأمل گرچه صائب خوب نیست

بی‌تأمل آستین افشاندن از دنیا خوش است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۳۵۱
دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۵۶

نظرات

user_image
منصور محمدزاده
۱۳۸۸/۱۱/۱۷ - ۰۰:۲۰:۱۵
مصرع "آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است" یک ضرب المثل مشهور پارسی است0
user_image
مرضیه - علمدار
۱۳۹۰/۰۱/۰۸ - ۰۶:۵۱:۲۸
خواندن اشعار صائب را خوش است
user_image
امیر
۱۳۹۳/۰۳/۱۰ - ۰۳:۴۱:۲۱
متن کامل این غزل در غزل شماره 1012 آمده پیشنهاد میشود حتما آنرا ملاحظه فرماییدضمنا احتمالا در مصرع دوم بیت اول "با دهان تشنه مردن بر لب دریا خوش است" درست تر باشد
user_image
حیران
۱۳۹۳/۰۵/۱۸ - ۰۷:۲۳:۵۹
این غزل را خیلی دوست دارم به نظرم بیت اولش رو میشه به عنوان روضه توی هیئت ها خوند چه قدر خوبه که گاهی اشعار صائب توی هیئات خونده بشه
user_image
عباسعلی محقق
۱۳۹۳/۰۹/۲۵ - ۱۴:۴۷:۳۶
یک بیت این غزل چاپ نشده است که بشرح زیر است ونیست پروا تلخکامان را ز تلخیهای عشقحق پرستی در لباس اطلس و دیبا خوش است
user_image
وحید صباغ پور
۱۳۹۳/۱۰/۱۰ - ۰۹:۵۲:۵۰
با تشکرازخانم مرضیه علمدار بابت مصرع زیبائی که سروده اند باید عرض کنم که مصرع زیبای ایشان یک فاعلاتن کم دارد که میتوان اینگونه اصلاحش نمود (خواندن اشعار صائب را در این دنیا خوش است) پایدار باشید .
user_image
عبدالله
۱۳۹۴/۰۴/۱۲ - ۰۵:۳۸:۵۵
جایی دیدم با دهان تشنه مردن بر لب دریا خوش استتشنه به جای خشک به نظرم صحیح تر میباشد
user_image
نجمه برناس
۱۳۹۴/۰۸/۰۹ - ۰۵:۴۱:۲۲
بیان نکته های اخلاقی و اجتماعی از ویژگی های شعر صائب تبریزی (مشهورترین غزل سرای سبک هندی ) است . او در مصرع دوم بیت آخر یاد آور می شود که : بی تامل آستین افشاندن از دنیا خوش است که این عبارت کنایه از ترک کردن دنیا و دست کشیدن از دنیاست. شاعر در بیت « هرچه رفت از عمر یاد آن به نیکی می کنندچهره امروز از آیینه فردا خوش است » می گوید : هر مقدار که از عمر گذشت از آن به نیکی یاد می کنند ( یادش بخیر ) و امروز را نیز اگر از دید فردا ببینی خوش است مصرع دوم در واقع تمثیل است
user_image
عباس عالمی کیاسری
۱۳۹۴/۰۸/۱۱ - ۱۱:۵۹:۵۷
بیت دوماین شعر که چاپ نشده آن طوری نبود که آقای محقق فرمودند .بیت دوم این شر, خرقه ی تزویر از باد غرور آبستن است حق پرستی در لباس اطلس ودبا خوش است
user_image
عباس عالمی کیاسری
۱۳۹۴/۰۸/۱۱ - ۱۲:۰۴:۲۲
بیت دوم این شعر آن طوری نبود که آقای محقق فرمودند بیتدوم این شعر خرقه ی تزویر از باد غرور آبستن است حق پرستی در لباس اطلس ودیبا خوش است
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۸/۱۲ - ۱۴:۴۶:۵۲
برق را در خرمن مردم تماشا کرده استآنکه پندارد که حال مردم دنیا خوش استبراستی بیشتر چیزها آنطور که در نگاه نخست به نظر میرسند نیستند. بر ماست که نگاه خود را تربیت کرده و پوسته ها را کنار زده مغز ها را دریابیم.
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۸/۱۲ - ۱۵:۲۲:۲۷
نار دوزخ جز که قشر افشار نیستنا را با هیچ مغزی کار نیستاگر در قشر ماندیم همه جا دوزخ است. و اگر به مغز راندیم همه جا بهشت.
user_image
مینا
۱۳۹۴/۰۸/۱۲ - ۱۷:۵۹:۳۱
با دهان خشک مردن بر لب دریا خوش استبی تامل آستین افشاندن از دنیا خوش استآیا براستی شاعر این ابیات به آنچه گفته معتقد است؟من شک دارمنمی توانم باور کنم کسی در کنار آب به خاطر خوشی مردنلب تر نکنداز دنیا بریدن هم کار عاقلان نیستآمده ایم تا زندگی کنیم نه در عالم هپروت از نعمت های دنیا خود را محروم کنیمصائب را با خوشی هایش به کناری می نهم و آنچه نقد است را غنیمت می شمارمکه کفت: این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار درود بر خیام
user_image
مهری
۱۳۹۴/۰۸/۱۲ - ۱۸:۰۵:۳۱
مینا جان باتو یکدلیمبه جمع عاشقان واقعی خوش آمدی
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۸/۱۳ - ۰۲:۰۵:۲۷
با عرض سلام خدمت سروران گرامیلطفاّ توجه داشته باشید که شاعر میفرماید: با دهان خشک مردن بر لب دریا خوش استشما میدانید که آب دریا شور است و قابل شرب نیست.بنده حقیر بر این گمانم که دنیا این معنی را دارد:چیست دنیا از خدا غافل بدننه قماش و نقده و میزان و زنمال را کز بهر دین باشی حمولنعم مال صالح خواندش رسولآب در کشتی هلاک کشتی استآب اندر زیر کشتی پشتی استچونک مال و ملک را از دل براندزان سلیمان خویش جز مسکین نخواندکوزهٔ سربسته اندر آب زفتاز دل پر باد فوق آب رفتباد درویشی چو در باطن بودبر سر آب جهان ساکن بودگر چه جملهٔ این جهان ملک ویستملک در چشم دل او لاشی‌ستپس دهان دل ببند و مهر کنپر کنش از باد کبر من لدنجهد حقست و دوا حقست و دردمنکر اندر نفی جهدش جهد کردبا احترام فراوان
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۸/۱۳ - ۰۴:۳۴:۴۱
با سلام و عرض ادب خدمت بانو مینامرحوم صائب تبریزی دقیقاّ حرف خیام را میزندفکر شنبه تلخ دارد جمعهٔ اطفال راعشرت امروز بی‌اندیشهٔ فردا خوش استو اگر توجه داشته باشیم که معنی دنیا چیست منظور شاعر هم روشن میشود:بی تامل آستین افشاندن از دنیا خوش استمولانا میفرماید:جان گرگان و سگان هر یک جداستمتحد جانهای شیران خداستصائب تبریزی هم مانند خیام نیشابوری یک عاشق استعاشقی پیداست از زاری دلنیست بیماری چو بیماری دلعلت عاشق ز علتها جداستعشق اصطرلاب اسرار خداستعاشقی گر زین سر و گر زان سرستعاقبت ما را بدان سر رهبرستهرچه گویم عشق را شرح و بیانچون به عشق آیم خجل باشم از آنگرچه تفسیر زبان روشنگرستلیک عشق بی‌زبان روشنترستچون قلم اندر نوشتن می‌شتافتچون به عشق آمد قلم بر خود شکافتعقل در شرحش چو خر در گل بخفتشرح عشق و عاشقی هم عشق گفتبا احترام فراوان!
user_image
مینا
۱۳۹۴/۰۸/۱۳ - ۰۹:۵۵:۲۵
بیدار گرامی درود بر شما گمان میکردم استین افشاندن از دنیا همانطور که نجمه عزیز نوشته :این عبارت کنایه از ترک کردن دنیا و دست کشیدن از دنیاست.اگر آستین افشانی در دنیا بود زیبا بود ولی از دنیاستمن هم به هیچ وجه تا زنده ام دامن این همه زیبایی دنیارا رها نمی کنم . آستین افشانیم در صحنه ی دنیا خوش استدر صورتی که فکر خیامی بر خلاف ترک دنیاستضمناً ، آب دریای شیرین هم هست منتها کمی آنطرف ترزیاد هم با مولانا موافق نیستم که بعد از همه تعاریف آنچنانی از عشق آن دخترک به زرگر که باعث بیماری او ستمیگوید :عشق هایی کز پی رنگی بود ، عشق نبود عاقبت ننگی بودننگش را فهم نمی کنمبا احترام متقابل
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۸/۱۳ - ۱۰:۳۳:۰۶
با سلام دوباره، بی تامل آستین افشاندن از دنیا خوش استبله معنی این ترک حب این دنیاست. معنی آن نیست که می خواهد تارک دنیا شود. که این کار اشکالات عقلی و دینی دارد.چیست دنیا از خدا غافل بدننه قماش و نقده و میزان و زنخیام هم از زود گذری این دنیا دل پری داردجامی است که عقل آفرین میزندشصد بوسه ز مهر بر جبین میزندشاین کوزه‌گر دهر چنین جام لطیفمی‌سازد و باز بر زمین میزندشمولانا میفرماید: عشق هایی کز پی رنگی بود ، عشق نبود عاقبت ننگی بوددلیل آن است که آن رنگ نابود میشود مثل این دنیا، و اگر کسی عاشق رنگی هست در واقع عاشق عدم هست، مگر آنکه آن عشق عاشق را به معشوق حقیقی که بی رنگ است برساند، که اگر عاشقی صادق باشد به آن عشق میرسد. و خداوند بهتر میداند. با احترام فراوان
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۸/۱۳ - ۱۱:۵۵:۱۹
من جز احد صمد نخواهممن جز ملک ابد نخواهماندیشه عیش بی حضورشترسم که بدو رسد نخواهمآنچه که تکلیف کامجویی از دنیا را در نظر سالک روشن میکند مساله حضور یا عدم حضور اوست. اگر او در کامجویی ما حاضر است این عیش راستین است. اگر او نیست غیرتش مانع از یک پایان خوش برای عیش و عشرت ماست. حضور او به معنای نگاهداری و پاس داشتن حرمت قوانینی است که او وضع کرده است. هر گاه بساط عیش ما را به هم زدند بدانیم که او در عیش ما حاضر نبوده ، قواعد بازی را رعایت نکرده ایم، خبر بدو رسیده و قدرت خود را به روش قهری به ما نشان داده است. ما میخواهیم با پر خوری، مال مردم خوردن، شهوترانی، بدمستی و... خوش بگذرانیم نمیشود، پرخوری زمینه ساز بیماریست، مال مردم را خوردن زمینه ساز درد و رنج دیگران است، شهوترانی زمینه ساز رنج های جسمی و روحی خودمان و دیگران است، مستی زمینه ساز ابراز حرکات ناموزون و به زبان آوردن سخنان ناشایست است، ما این قواعد را نادیده میگیریم، این عیش بی حضور اوست، و مولانا فرموده که ترسم که بدو رسد نخواهم و ترس بجایی است. چون بی تردید بدو خواهد رسید.
user_image
نجمه برناس
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۰۷:۰۹:۱۶
مینای عزیز ؛منظور صائب تبریزی در مصرع ؛ بی تأمل آستین افشاندن از دنیا خوش است . نداشتن تعلقات دنیوی است یعنی خود را شیفته به دنیا نکنید که اگر شیفته دنیا شوی به خاطر از دست ندادن دنیا ممکن است اخلاقیات را زیر پا بگذاری . در ادبیات عرفانی به ترک دنیا تعبیر می شود .
user_image
مینا
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۱۰:۳۲:۵۸
فهم نمی کنم سخن شما عزیزان رانجمه جان ، روفیا جانچرا هر چه را باید به او {شاید خداوند} ربط دادچرا شیفته ی دنیا نباید بودبی حضور او هم ازین دنیا میتوان کامجویی کرد شما اگر با فرزندانتان در اوج لدتید چه احتیاج به او داریداز طبیعت کامجویی کنید در غیاب همه استقلال یکی ازبهترین نعمت هاست این وابستگی در فهم من نمی گنجداین وابستگی را خطرناک می بینم که در ان لغزش ها بسیاراستدر دام تزویریان نمی افتم که دیده ام درین راه اغلب بیراهه رفته اند حضور عقل را مبرم تر از حضور او میبینمنظام طبیعت به ما میگوید کدام طریق را طی کنیم پیر و مراد را رها کرده ام تا به ناکجاآباد خود بروندپنجاه و چند پیر و فنا شده در او را در تذکرة اولیاعطار ببینید همه در عالم خیال خوشندلذات دنیا را به هپروت فروخته اند رنج تن به خویش می خرند تا لذت روح ببرنداین برای من ِ دنیا دار بی معنی ست قرار نیست لذات با پرخوری و مستی و شهوترانی همراه باشداندازه نگهدار که اندازه نکوستقوانین طبیعت را هم به او احتیاج نمی بینمشیفته ی دنیا هستم و حد لازم را نگه میدارم و احتیاجی به وجود نظارت و وجود او ی خیالی نمی بینمدوستدار شما
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۱۲:۳۲:۵۱
مینا جان هیچ کس در زندگی کنونی بشری درک کاملی از او نداشته و ندارد. هر کس به قدر وسع خود برداشتی از او دارد. اگر بخواهید نظر مرا بدانید او همان دارنده دانش و تکنولوژی ماورای همه پدیده هاست. شما که بدون تردید حضور یک نظم شگفت انگیز را انکار نمی کنید. همان نظمی که شما را از الکترون و پروتون به این مادر امروز تبدیل کرد. چندین میلیارد فعل و انفعال شیمیایی هدفمند روی داد تا شما اکنون از بودن با فرزندانتان لذت ببرید؟نکند بر این باورید که تصادف منتهی به این نظم شگرف شده است؟!اگر میمون هایی را پشت کیبرد بگذارند تا میلیون ها سال تصادفی تایپ کنند حتی یک داستان کوتاه هم از آن در نمی آید. باری حتی اگر یک لطیفه جلوی شما بگذارند و بگویند این را یک میمون نوشته شما باور نخواهید کرد. چون شما بخوبی میدانید میان نظم یک اثر و هوشمندی پشت آن تناسبی باید باشد. خوب ناظم نظم شگفت انگیز جهان بسیار هوشمند است. و هوشمندی احترام برانگیز... ما سعی داریم آثارش و قواعد بازی هایش را بفهمیم. ما بر آنیم که راز گل سرخ را بفهمیم.همینکه شما میگویید اندازه نگاه میدارید یعنی اینکه شما یکی از قواعد بازی یا یکی از نظم های او را کشف کرده اید. که در برخورداری از لذایذ دنیا حد و مرزی حاکم است. من تردید ندارم شما میلیونها از این قواعد را میدانید. او در همه لحظات زندگی شما حضور دارد.اگر شما به وجود نظم باور دارید شما بی تردید به وجود ناظم باور دارید. او همانست که به شما میگوید فرزندتان را دوست بدارید،بیندیشید، بپویید و بجویید، او غریب نیست...
user_image
محدث
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۱۴:۰۶:۲۰
استقلال یکی ازبهترین نعمت هاستاین وابستگی در فهم من نمی گنجد///من از آن روز که در بند توام آزادم و مستقلم و خیلی چیزهای خوب دیگر.او غریب نیست(به فرمودل استاد ما؛ و قریب است... مینا خانم، امثال من و شما که غیار طبیعت چشمانمان را گرفته(البته خودم را مطئمنم شما را هم بر اساس نظر بالا گفتم والا چه بسا نظرتان شوخی بوده و بند بند وجود شما بدانید یا نه، خدای زیباتر از هر زیبایی و لذیذتر از هر لذیذ را صدا می زند) به نظر الکی بنده باید اول چشم هایمان را شستشویی دهیم تا نظر توانیم کرد....
user_image
محدث
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۱۴:۰۹:۵۳
اصلاح:فرمودل=فرمودۀ
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۱۴:۳۷:۰۷
با عرض سلام خدمت بانو مینا گرامی: به نظر من ما باید در این دنیا تا میتوانیم لذت ببریم گویند بهشت و حورعین خواهد بودآنجا می و شیر و انگبین خواهد بودگر ما می و معشوق گزیدیم چه باکچون عاقبت کار چنین خواهد بود در مورد قوانین طبیعت باید بدونید که هر چقدر علم پیشرفت میکند سوُالهای دانشمندان بیشتر میشوند. برای هر آدمی یک راه هست برای رسیدن به خدا. شما اسمش را بگزار خوشبخت شدن. یکی در عالم هپروت است به قول شما و یکی از فرزندانش لذت میبرد. موفق باشید!
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۱۵:۱۰:۰۲
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دمجرس فریاد می دارد که بر بندید محمل ها
user_image
مینا
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۱۷:۵۷:۰۱
دوستانمن به همین ”او “و همین خیال بافی ایراد دارم. چرا همه چیز و هر اتفاقی را به او نسبت میدهید بله من به نظام طبیعت اعتقاد دارم ولی درین نظام اویی نمی بینم ، هرچه هست مستقل است در گمان من این او زربافت خیالات شماستفرق دید من و آقای سعیدی با شما درین است که شما ”او“ راخارج از مجموعه ی هستی میبینید و آفریدگار ، و ما همه را یکی می بینیمکه یکی هست و هیچ نیست جز اویعنی همه ی هستی یکی ست ، من و شما و درخت و خاک و آب و هوا ….و هر آنچه در ذهن بگنجدنمی گویم معتقد نباشید ، که برای بعضی این اعتقاد آب حیات است می فرمایید : ” برای هر آدمی یک راه هست برای رسیدن به خدا. شما اسمش را بگزار خوشبخت شدن. یکی در عالم هپروت است به قول شما و یکی از فرزندانش لذت میبرد“. مگر از هپروت هم میتوان به خدا رسید؟خوش باشید
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۲۲:۰۰:۱۹
با عرض سلام خدمت بانو مینا گرامی: منظور این بود که آنچیزی که شما بهش "هپروت" میگویی شاید راهی باشد برای رسیدن به خدای آن شخص و لذت از فرزندان راه دیگربرای رسیدن به خدا.هیچ کس درد کس دیگر را تجربه نمیکند و هیچ کس مرگ دیگری را تجربه نمیکند. چه زیادند کسانی که گمان یکنند به حقیقت رسیده اند و در واقع خانه ای روی آب میسازند. شما درست میگویی: "او" یک خیال بیش نیست. به صحرا بنگرم صحرا ته وینمبه دریا بنگرم دریا ته وینمبهر جا بنگرم کوه و در و دشتنشان روی زیبای ته وینمبا احترام!
user_image
مهری
۱۳۹۴/۰۸/۲۶ - ۰۴:۰۵:۱۱
مینا جانهر کداممان ساز خویش میزنیمبیدار میگوید بعضی از هپروت به خدای خود میرسند، میگوید: برای هر آدمی یک راه هست برای رسیدن به خدا. شما اسمش را بگزار خوشبخت شدن.که با گفته ی بانو روفیا نمی سازد که : ”او “ را مقصود میداند و خوشبختی را در جوار او. تو میگویی هرچه هست در مجموعه ی هستی مستتر استمن میگویم ، که بارها گفته ایم ، خدا را از هستی نمی توان جدا کرد که اگر چنین کنیم برای خداوند مرز و حدّ قائل شده ایم که خدای محدود ؟؟؟روفیا ” او “ را به جای خدا به کار میبرد که نظام هستی را ناظر است و میگرداندمسعود سعیدی همان میگوید که تو می گوییمن نیز بر اندیشه ی تو بیشتر راغبم که : یکی هستیمنه خدایی و نه اویی جدا از هستی قابل تصوراستکه یکی هست و هیچ نیست جز اواین وحدت را که حس میکنم در عشق به دنیا غرق میشومدنیا موهبتی ست عظیم . در پی خیال نمی دَوَمبا تو یک دلم
user_image
مینا مینوی
۱۳۹۴/۰۸/۲۶ - ۰۴:۲۹:۳۱
روفیا جانمی گویی : اگر شما به وجود نظم باور دارید شما بی تردید به وجود ناظم باور دارید.او همانست که به شما میگوید فرزندتان را دوست بدارید،بیندیشید، بپویید و بجویید،او غریب نیست…و دیگری اضافه می کند: او قریب استنظر من و عقیده ی شما در همین جا متفاوت استمی گویم : من به نظم باور دارم و ناظم و نظم یکی ستشما ناظم را از نظم جدا میدانید ، که چنین معنا می شود که هوش برتری جدای هستی این نظام را بوجود آورده و رهبری می کند . که این جدا سازی در فهم من نمی گنجد وقتی میگوید او قریب است ، یعنی به ما نزدیک است ولی با ما یکی نیست پس ما جدا ، او هم جدا ، برای هردو مرز قائل می شود من با پوزش از هم ی دوستان ، همه را یکی می بینممن و او نداریم . شاید همان انالحق گو درست فهمیده باشددوستتان دارم،
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۸/۲۶ - ۰۸:۴۸:۲۲
با عرض سلام خدمت مهری خانم: حرف شما درست است و به امید خدا شما به سعادت میرسید. حالا اگر شخصی بگوید که این که شما میگویید عالم "هپروت" است، به امید خدا شما هدف خود را عوض نمیکنید، درست است؟ بنده حقیر فقط اشاره کردم که آن که کسی به آن "هپروت" میگوید شاید فقط خیال خودش از دیگران است. مثالی ساده بزنم: وقتی در کربلا تقرباً همه خانواده حضرت زینب کبری (س) به مقام رفیع شهادت رسیدند، حضرت فرمودند: ما رَأَیتُ الّا جَمیلاً یعنی: غیر از زیبایی ندیدم! فکر میکنید حضرت برادران خود را دوست نداشتند؟ یا اینکه خدای نکرده دروغ گفتند؟ هستند کسانی که میگویند که ایشان در عالم "هپروت" به سر میبردند.در نیابد حال پخته هیچ خامپس سخن کوتاه باید والسلامخدمت سرکار خانم مینا مینوی عرض شود که آن "انالحق گو" منصور نبود، بلکه "او" بود (این انا هو بود در سر ای فضول) -آن کسی که خود انالحق گفت فرعون بود: پس نشاید که بگوید سنگ انااو همه تاریکیست و در فناگفت فرعونی انا الحق گشت پستگفت منصوری انآلحق و برستآن انا را لعنة الله در عقبوین انا را رحمةالله ای محبزانک او سنگ سیه بد این عقیقآن عدوی نور بود و این عشیقاین انا هو بود در سر ای فضولز اتحاد نور نه از رای حلولجهد کن تا سنگیت کمتر شودتا به لعلی سنگ تو انور شودبآ احترام!
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۸/۲۶ - ۱۱:۲۲:۳۰
درود مینا جانخوشحالم که شما دوستی ای که در قلب من موج میزند را گرفته اید. بخش پنج گلشن راز
پاسخ شما را به گونه ای مجمل بیان میکند. شیخ میگوید :جهان جمله فروغ نور حق دانحق اندر وی ز پیدایی است پنهانچو نور حق ندارد نقل و تحویلنیاید اندر او تغییر و تبدیلتو پنداری جهان خود هست قائمبه ذات خویشتن پیوسته دائمسپس انواع نگرش ها را در آن مطرح کرده و آنها را به بیماری های چشمی تشبیه میکند. دو چشم فلسفی چون بود احول ز وحدت دیدن حق شد معطلاین بیماری چشمی من از دیدگاه شیخ محمود است. او مرا دو بین یا لوچ میبیند! البته من نظریه وحدت وجود را دوست دارم ولی برایم چندان ملموس نیست. ز نابینایی آمد راه تشبیه اشاره به کسانی دارد که خداوند را شبیه موجودات میبینند و جلال او را که مختص اوست نمی بینند. ز یک چشمی است ادراکات تنزیهاشاره به گروهی دارد که تنها خوف از عظمت و جلال او را درک کرده اند و.جرات عشق ورزی با او نداشته اند. سر دسته این گروه در فرهنگ عرفانی امام محمد غزالی است که ساعات بسیاری از عمرش را در خوف از بزرگی او گریسته و به خود لرزیده است. الهی قمشه ای پدر در توصیف موریس مترلینگ گفته است او حکیم یک چشم است. آنقدر خدا را بالا برده است که دیگر دست احدی به او نمیرسد. خدا را باید با دو نگاه دید. نگاه بیننده زیبایی او و نگاه بیننده عظمت او. تناسخ زآن سبب کفر است و باطلکه آن از تنگ چشمی گشت حاصلاینجا میگوید برخی خیال میکنند که خداوند شرکت ایران خودرو یا بنز است که یک تعداد محدودی ارواح را دایما در بدنه‌ای جدید میدمد و مرتبا آن تعداد را از این جهان به آن جهان یا از این بدن به آن بدن منتقل میکند. مثلا ارواح قراضه را جمع آوری کرده و دوباره بازیافت شان میکند! غافل از اینکه تکرار مدلهای بنز و ایران خودرو از فقر اندیشه و منابع نشات میگیرد ولی در باره خداوند فقر و محدودیت معنی ندارد. بیت بعدی را نمیدانم چون طریق اعتزال را نمی دانم که چیست. رمد دارد دو چشم اهل ظاهر که از ظاهر نبیند جز مظاهراین به اندیشه و دریافت شما نزدیک است و شیخ محمود آنرا به چشم درد تشبیه میکند که من باز نمی دانم وجه اشتراک این باور و چشم درد چیست. در بیت آخر میگوید منزه ذاتش از چند و چه و چونتعالی شانه عما یقولونیعنی ذاتش ماهیت ندارد. چیستی ندارد. هستی محض است. نه هستی محدود در یک قالب بسته. قابل وصف نیست.
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۸/۲۶ - ۱۱:۳۳:۲۲
مینا جان همه اینها را گفتم تا شما بدانید شما نخستین فردی نیستید که به این مقوله اندیشیده اید و این نگاه را دارید. آخرین آنها نیز نخواهید بود. قرن هاست که بزرگان فلسفه و حکمت در این باب با یکدیگر اختلافاتی داشته اند. شما هم به نوبه خود یک فیلسوف هستید. شما به این موضوع اندیشیده اید و باز هم خواهید اندیشید. ولی هیچ عقل سلیمی منکر هستی او نیست. همه این اختلافات بر سر چیستی اوست. شیخ محمود میگوید او فارغ از چیستی است. اندیشه چیستی او را از سر بدر کن. اختلاف اصلا موضوعیت نخواهد داشت. گرچه در مقام تفصیل بررسی و شناخت تفاوت ها به رشد اندیشه بشری می انجامد. ولی یادمان نرود که شباهت های اندیشه های ما بسیار بیش از تفاوت هاست. مثنوی ما دکان وحدت استغیر وحدت هر چه بینی آن بت است
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۸/۲۶ - ۱۷:۴۰:۳۴
با عرض سلام خدمت بانو روفیا: طریق اعتزال به نظر حقیر طریق معتزله است. معتزله از جریان‌های اصلی کلامی در میان اهل سنت است. ایشان بر خلاف اهل حدیث که انبوه حدیث‌های اصیل و جعلی پیامبر و صحابه را مورد توجه خود قرار داده بودند، عقل و خرد را به تنهایی برای پیروی از اسلام راستین کافی می دانستند. و گاهی نظرات فلاسفه را با دین مخلوط می ساختند. بعدها اشاعره برخاستند و جانشین اهل حدیث شدند. اشاعره را می توان جمع میان معتزله و اهل حدیث دانست ولی آن‌ها نیز عقاید معتزله را مردود می دانستند. تاکید معتزله بر روی عقل آنچنان جدی بود که بر خلاف بسیاری از فقها که حدیث را مطلق می دانستند آنان اعتقاد داشتند که در تعارض حدیث با عقل، عقل مقدم است. به علاوه و باز بر خلاف نظر بسیاری از علما، اعمال و احادیث صحابه را مطلق و لازم‌الاجرا نمی‌دانستند. شیخ ایشان را چو اکمه (=کور مادرزاد ) بی‌نصیب از هر کمال مینامد . با احترام!
user_image
محدث
۱۳۹۴/۰۸/۲۸ - ۰۹:۵۸:۵۶
منم با مینا موافقمادم باید دنبال کامجویی باشه و لذت بهتر و بیشتر رو به لذت کمتر یا چیز فاقد لذت ترجیح بده... همچنین با ایشون موافقم که دنیا خیلی قشنگه و باید احترامش رو نگه داشت و خیلی هم ممنونش بود. فرضش رو بکنیم دنیا نبود چی میشد؟ دنیا تو کجا و من کجایم؟/خواهم که به جانب تو آیم!نمی خوام به تعبیر حضرت علی که به مالک اشتر فرمود: هوای همۀ مردم رو داشته باش که: اما اخ لک فی دینک او شبیه لک فی خلقک؛ یا مثل اخوان بگم: ما دوست دار سایه های تیره هم هستیم، حتی نمی خوام وارد این بحث بشم که خداناکرده شما منکر خدا هستید یا خدایی رو می پرستید که وسیع تر از خدای ترسیم شده توسط ماهاست، یا خدای شما تنه به تنه ی خدای صفوی های می زنه، اما ما توی دوست داشتن ادبیات فارسی و توان بر شعر گفتن-کم یا زیاد- و مثلا تحلیل گر اشعار بودن و خیلی چیزای دیگه مشترکیم. حالا گیرم که اغلب شعرای درجه یک فارسی، خداباور بوده باشن، بازم میشه ذیل اشعار اونها بحث مسالمت آمیز کرد. البته باید آقای روفیا بیشتر به ما یاد بدن که چطور با بقیه بحث کنیم و نگاهمون رو اصلاح کنیم و الی آخر.به قول دوستمون: با احترام
user_image
محدث
۱۳۹۴/۰۸/۲۸ - ۱۰:۰۱:۳۹
اصلاحیه:صفوی ها=صوفی هاالبته من باید قبل از کلاس استاد روفیا، برم یه دوره اکابر رو بگذرونم این اندازه غلط ننویسم. بعدش خصلت عامیانه نویسی رو ترک کنم و برای این خصلت روده درازی نوستاری هم یه خاکی به سرم بریزم. :)
user_image
نجمه برناس
۱۳۹۴/۰۹/۰۶ - ۱۸:۴۸:۴۳
نمی دانم چرا کسانی که دنیا را زیبا نمی دانند خود در زیبا شدن دنیا سهم بیشتری دارند ؛ دست نوازش بر سر یتیمی می کشند برای لذت بردن کودک از دنیا همبازی او می شوند . افطار خود را 3 روز متوالی به فقیری می بخشند و خود به یاد گرسنگان سنگ بر شکم می بندند . انگشتر خود را حتی در نماز به فقیری می بخشد . به فرزندانش سفارش می کند در حق قاتلش ظلم نشود ، ...اما چه بسا کسانی که دنیا را زیبا می دانند در زشت شدن آن سهم بیشتری دارند ؛ از ظلم آنها سر ها بریده بینی بی جرم و بی جنایت دنیا زیباست با وجود رفتار های زیبا و چقدر زشت است با وجود رفتارهای ناپسند دنیا با همه قشنگی اش بدون او برایم زشت و کریه است .
user_image
ناباور
۱۳۹۴/۰۹/۰۶ - ۱۹:۴۲:۵۱
شاید من هم اگر مثل شما باوری داشتم ، خوش بودم در عالم رویاولی چه کنم اسمم اجازه نمی دهد بنابرین بدون او در عالم واقعی خوشم شما عالم مارا زشت وکریه ببین ، چون درین عالم نیستیما به خوشی شما راضی هستیمو دنیای شما را زشت و کریه نمی بینیم همه عالم زیباست چه با اوی شما و چه بی اوی ماخوش باشید
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۹/۰۶ - ۲۱:۰۳:۱۷
احسنت جناب ناباور! این حرف شما را قبول دارم"همه عالم زیباست"، این نظر حقیر هم هست:به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوستعاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوستالبته این یک حرف است، کو تا عمل؟اگر شما در مصیبت هم می گویید: "ما رَأَیتُ الّا جَمیلاً یعنی: غیر از زیبایی ندیدم!"پس خوشا به حال شما.بله بیشتر ما آدمها کلاّ در خواب و رویا به سر میبریم و وقتی بیدار میشویم که دیر شده.خوش باشید عزیزم!
user_image
محمد علی ح
۱۳۹۴/۰۹/۰۸ - ۱۳:۴۶:۳۱
با درود به دوستان گرامی :هیچ سخنی را بی تحقیق قبول نکنید ، به جزییات توجه کنید و در همه ی سایتها جستجو کنید و سپس نتیجه گیری کنید . آنچه از عرفان صحبت شده و می شود ، چیزی نیست که مختص به اسلام بوده و باشد ، طی قرنهای متمادی و حتی هزاران سال قبل از اسلام به لحاظ تاریخی جریان داشته و مثلاً در اروپای قبل از مسیح، کسانی که به بُعد جسمی خود اهمیت کمتری می داده اند و از شهر و مردمان فاصله می گرفته اند ، « آندره » نام داشته اند و این سبقه ی تاریخی گواه وجود درویشان و عرفا از سالیانی ست که هیچ اثری مکتوب از آنان به ما نرسیده و فقط برخی محققان از نوشته های دیگران درباره ی این درویشان به وجود آنان پی برده اند . این سلسله ها بوده و جریان داشته و با ظهور اسلام تمام خوبی های اسلام هم به آن اضافه شده و مکتب و مرامی ست که نه مکتب است و نه مرام و نه هیچ چیز زمینی ی دیگر . زیرا به لحاظ ماهوی بیشتر به جنبه ی روح و نه جسم می پردازد . روح ها یی که به زمین تبعید می شوند درجه های مختلفی دارند و اکثرا با امواج ضعیف هستند و برای تکامل به این کره فرستاده می شوند . شخصی که به لذت زندگی به عنوان هدفش از زندگی نگاه می کند ، در درجه است که نمی تواند لذت برتری را تجربه کند . لذا با همین لذت خوش است و به آن افتخار می کند و به قول یکی از بزرگان عرفان ، فَرَحِ حیوانی در او زیاد است و بدنی سالم دارد و از زندگی اش راضی است . گمشده ای ندارد که در پی آن باشد . مرحله ی اول عرفان طلب است و در صورت تکامل در طلب ، نوبت عشق فرا خواهد رسید . این چنین بشری ، شوت را عشق می پندارد و با آن خوش است . کسی که در کلاس اول ابتدایی هنوز ثبت نام نکرده ، چگونه می تواند از حل یک معادله ی درجه ی سه ی ساده سر در بیاورد چه رسد به دروس پیچیده ی دانشگاه . هر چیزی مربوط به یک کلاسی ست و کسانی که در باره ی شعر پارسی و عرفان پارسی سررشته ای ندارند ، اینچنین بی پروا به این بزرگان توهین نکنند که این توهین ، ابتدا به خود ما ایرانیان و پارسی زبانان و سپس به بزرگانمان بر می گردد . (همانطور که Hamishe bidar عزیز از مولانا ابیاتی را انتخاب کرده و نوشته اند ) عشق در ابیاتی در بالا گفته شده ، امّا فردی که در مرحله ی فرح حیوانی به سر می برد طلب ندارد چه رسد به عشق . شوربختانه چنین فردی خود را صالح در نظر دادن راجع به شعر خیام ی می داند که دنیا را با کمتر از صد بیت تکان داده و اشعارِ او را منسوب به دنیا می داند . این همه از میگساری در شعر شاعران دیگر هست ، چرا به آنان توجه نشده ؟ این سوال را همیشه از خود بپرسید . چه چیزی و چه فلسفه ای که فلسفه نیست و هست در شعر خیام جریان دارد که آن را لایق این همه در مرکز توجه بودن کرده ؟ حضرتِ خیامی که هفت مرحله ی عرفان را پشت سر گذاشته و سرآمدِ بسیاری از عارفانِ هم عصر خود (چه بسا تمامی آنانی که شناسانده شده اند) بوده است . صائب نیز بی شک طی طریق کرده و مقداری از راه ، به او نشان داده است ، اما در زمره ی عرفای ایران محسوب نمی شود . اگر شعر سبک هندی و سروده شود توسط عارف کامل می خواهید به اشعارِ حضرتِ بیدل دهلوی مراجعه کنید . اشعارِ حضرتِ صائب هم اجتماعی و هم عرفانی و اخلاقی ست و حدودِ صد هزار بیت به جا مانده از این بزرگوار ، یکی از گنجینه های ادب پارسی است . همه ی شعر ها ی این بزرگواران باید خوانده شوند و هر کس به اندازه ی کلاس خودش از آن بهره می گیرد . پارسی و ایرانی بودن ما با این اشعار و این ادبیات است که معنا دارد ، وگر نه ما هم مانند بقیه مردم دنیا . هیچ فرقی با آنان نخواهیم داشت .
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۹/۰۸ - ۱۳:۴۹:۰۱
مگر حواشی اینجا سانسور میشوند؟ تقریباّ مطمءنم که اینجا کلی حواشی نوشته بودند.
user_image
محمود احمدی
۱۳۹۵/۰۷/۰۲ - ۰۴:۲۸:۰۴
من با صائب موافقم
user_image
اکبر khayat۱۴۹۳@gmail.comا
۱۳۹۷/۰۸/۱۳ - ۰۷:۱۸:۰۱
سلام بر دوستان فرهیخته، در صورت امکان معنی و مفهوم این دو بیت را بفرمائید: " کوه طاقت بر نمی تابد به موج حادثات لنگر از رطل گران کردن درین دریا خوش است" و بیت " زور بر راه آورد چون راهرو تنها شو از دو عالم، دشت پیمای طلب تنها خوش است" با تشکر از دوستان
user_image
اکبر khayat۱۴۹۳@gmail.comا
۱۳۹۷/۰۸/۱۴ - ۰۹:۴۶:۰۲
با سلام خدمت دوستان فرهیخته،کلیه مطالب مرقومه را خواندم. بنظر اینجانب ابتدا باید هر کسی نوع جهانبینی خود را مشخص کند بعد به موضوعات مذکور پرداخته شود. آیا افرادی مانند مینا خانم جهانبینی مادی دارند و یا جهانبینی توحیدی؟ آیا فقط به زندگی مادی این دنیا قائل هستند و مرگ را انتهای زندگی آدمی می دانند و یا قائل به زندگی پس از مرگ هستند و به حیات جاودان اخروی باور دارند و این دنیا را مزرعه ای برای جهان آخرت می دانند. اگر کسی قائل به زندگی مادی بوده و همه ادراکش معطوف به حواس پنجگانه باشد، هر چه شما از معنویات و عالم ملکوت برای او بگوئید، قابل فهم و ادراکش نیست. فقط کسانی می توانند لذات معنوی را بچشند که جهانبینی توحیدی داشته باشند و مراتب روحانی راتا حدودی طی کرده باشند.عرفا با این مثال این موضوع رابیان می کنند. شما اگر به یک بچه شیرخوار که غذایش فقط شیر مادر است، از خوشمزگی غذاهای ایرانی نظیر قرمه سبزی و فسنجان و چلو مرغ بگویید برای او قابل درک نیست، تا زمانی که بزرگ شود و بتواند خودش این غذاها را بخورد و لذت آنها را درک کند. خداوند قدرت و بزرگی معنوی را نصیب همه ما بفرماید. با عرض معذرت از همه دوستان
user_image
BaHAr
۱۳۹۷/۱۰/۱۸ - ۰۱:۴۹:۵۲
چی میشه معنی اینارو بزارید آخههههههه؟؟؟؟
user_image
محمد
۱۳۹۸/۱۲/۰۴ - ۱۸:۲۵:۲۹
با درود و عرض ادب و احترام فراوان خدمت تمامی بزرگواران... مطلب همین هست که میفرمایید. منتها هرکس به بیان خودشو زیبایی دنیا همین اختلاف سلیقه هاست. یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب کز هر زبان که میشنوم نا مکرر است... بی اندازه حظ بردم از متون و انتخاب اشعار فوق‌العاده زیبابه گمانم متعادل بودن ژرف ترین معنی زندگیستبه بیان فرمایش مولا در عین دنیا داشتن دل کنده و در عین ترک تعلقات به اندیشه فردا زندگی کردن...
user_image
حامد روشنی راد
۱۳۹۹/۰۲/۰۸ - ۰۵:۵۸:۱۴
سلام. بیت اول یعنی بدون شراب و رطل گران نمیشه ضربات امواج حوادث زندگی را طاقت آورد حتی اگر کوه باشی. بیت دوم اولا شو نیست شود درسته. چون راهرو تنها شود. که میگوید تنها خوش است سیر و سلوک در طلب در جواب یاداشت اکبر
user_image
محمد
۱۳۹۹/۱۱/۳۰ - ۱۳:۵۸:۰۳
درود بر همراهان اهل دل : جهت یادآوری : مادیات و معنویات تا مادامی که با منیت و با خودخواهی ها همراه باشد ، مساوی است با دنیا و مادامی که با دیگر خواهی و مهرورزی همراه باشد می شود ترک دنیا. جهان زیبا ، آیینه ی تمام نمای وجود یک عشق ورزی است . نغمه ی زیبای بلبل - صدای آرامش دهنده ی رودخانه - صدای آرامبخش امواج دریا - نسیم صبحگاهی - نم نم باران - لباس سفید برفی طبیعت - رقص درختان جنگل زیبا - دشت سرسبز - بی آزاری و سرور حیوانات و پرندگان آزاد و قشنگ - چهره ی خندان کودکان - شادی دسته جمعی مثل جشن سیزده بدر و جشن نوروز هم وطنان جان و نشاط مردم سراسر جهان - همه بوی انسانیت و عشق میدهند. هر چه غیر این گونه فضاهایی که معطر به عشق اند ، باشد ، مساوی است با دنیا. کسانی هستند که حاضرند به هر قیمتی انسانیت را زیر پا بگذارند و دو دستی بچسبند به دنیا . اینها مادیات را - معنویات را - پست و مقام را - شهرت را - برای خود می خواهند و حتی به هر قیمتی می خواهند به بهشت بروند و از عشق ورزی بویی نبرده اند. بهشت حقیقی در همه جای اطراف ماست. هر جایی و در هر دلی که بوی عشق و مهرورزی را میدهد. با هر دین و کیش و با هر عقیده ای. در هر دل و جانی که بنی آدم را اعضای هم و متحد با هم می پندارد. گلعذاری زگلستان جهان ما را بسزین چمن سایه ی آن سرو روان ما را بسقصر فردوس به پاداش عمل می بخشند ما که رندیم و گدا ، دیر مُغان ما را بس***هر گلی نو که در جهان آیدما به عشقش هزاردستانیمتنگ چشمان ، نظر به میوه کنندما تماشاکنان بستانیمتو به سیمای شخص می نگریما در آثار صُنع حیرانیمهر چه گفتیم جز حکایت دوستدر همه عمر از آن پشیمانیمسعدیا ، بی وجود صحبت یارهمه عالم به هیچ نستانیمترک جان عزیز بتوان گفتترک یار عزیز نتوانیمآلبوم نوا ( مرکب خوانی) با صدای دلنشین دماوند موسیقی ایران ، استاد محمدرضا شجریان رو گوش جان دهید.درود بر عشق ورزی و انسانیت همه شما را به خداوند عاشق می سپارم.
user_image
بهروز
۱۳۹۹/۱۲/۲۲ - ۰۰:۳۰:۳۵
با سلام خدمت همه عزیزانتمامی مطالب پر از اندیشه های ناب رو خواندم ونتیجه را اینگونه یافتم که هیچ اختلافی بین عقاید وتفکرات شما در زمینه دنیا و خدا ونحوه زندگی در این دنیا نیافتم گویا به نظر من همه شما عزیزان متفق القول قول هستید ولی زاویه دیدتان متفاوت است... چرا که درپایان متون زیباتون کرنش و ادب بی نظیری وجود دارد... که این نشانه ایمان قلبی شماست...
user_image
بهروز
۱۳۹۹/۱۲/۲۲ - ۰۰:۴۲:۰۲
نکته ی دیگری که لازمه عرض کنم، که دوستان به آن اصلا توجه نکرده اند، مسئله عشق است،نیست پروا تلخکامان را ز تلخی های عشقدر راه عشق تشنگی، ظلم، بی عدالتی، فحش، تحقیر وخیلی تلخی های دیگر وجود دارد ویک عاشق همه این ها را تحمل می کندآن هم با میل و رغبت... مثل یک مادر که عشق فرزندانش را در دل دارد
user_image
سورن صولت
۱۴۰۲/۰۷/۱۵ - ۱۹:۳۸:۰۸
حافظا  تَرکِ جهان گفتن طریقِ خوشدلیست تا نپنداری که احوالِ جهان داران خوش است