
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۰۱۴
۱
از زمین آرامش و از آسمان جولان خوش است
نقطه پا بر جا خوش و پرگار سرگردان خوش است
۲
یوسف بی عیب را پیراهنی در کار نیست
سرو سیمین از لباس عاریت عریان خوش است
۳
از تریهای فلک بی حاصلان خون می خورند
هر که را در خاک تخمی هست با باران خوش است
۴
غافلان را تنگنای خاک باغ دلگشاست
پای خواب آلود را با گوشه دامان خوش است
۵
دیده آیینه از خواب پریشان فارغ است
عالم پرشور در چشم و دل حیران خوش است
۶
نیست بزم باده را بی گریه مستی نمک
چهره گلزار خندان و هوا گریان خوش است
۷
تلخی از دریای بی گوهر کشیدن مشکل است
گر امید وصل باشد محنت هجران خوش است
۸
نیست صائب عاشقان را شکوه از زخم زبان
خال با خط خوشنما و چشم با مژگان خوش است
تصاویر و صوت


نظرات