
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۰۲۶
۱
از بدن آزادی جانهای غافل مشکل است
پای خواب آلود بیرون کردن از گل مشکل است
۲
برنگردد جسم، یک پهلو به هر جانب فتاد
راست گردانیدن دیوار مایل مشکل است
۳
جان عاشق در تن خاکی چسان گیرد قرار؟
موج دریا دیده را بستن به ساحل مشکل است
۴
نیست آسان در بدن جان را مصفا ساختن
زنگ ازین آیینه بردن در ته گل مشکل است
۵
نیست غیر از مرگ ساحل مور شهد افتاده را
بر گرفتن دل ازان شیرین شمایل مشکل است
۶
زنگ صحبت را به خلوت می توان از دل زدود
زندگانی در جهان بی گوشه دل مشکل است
۷
می توان بردن به آسانی زیر برگ لاله داغ
خون ما را شستن از دامان قاتل مشکل است
۸
در سر بی مغز تا باشد هوایی چون حباب
سر برون بردن ازین دریای هایل مشکل است
۹
عشق در یک پله دارد کعبه و بتخانه را
چشم حیران را تمیز حق و باطل مشکل است
۱۰
هر که را راه درازی هست صائب پیش پا
تن به خواب ناز در دادن به منزل مشکل است
تصاویر و صوت


نظرات