صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۰۳۲

۱

داستان شوق را تحریر کردن مشکل است

بحر را از موج در زنجیر کردن مشکل است

۲

بند پیش سیل بی زنهار نتواند گرفت

بی قرار شوق را زنجیر کردن مشکل است

۳

با تهی چشمان چه سازد نعمت روی زمین؟

چشم روزن را ز پرتو سیر کردن مشکل است

۴

می توان ز افسانه کردن چشم آهو را به خواب

چشم عیار ترا تسخیر کردن مشکل است

۵

دستگیری نیست پیری را به جز افتادگی

این کهن دیوار را تعمیر کردن مشکل است

۶

خواب زاهد تلخ گردیده است از یاد بهشت

کودکان را ترک جوی شیر کردن مشکل است

۷

گفتگوی اهل غفلت قابل تأویل نیست

خواب پای خفته را تعبیر کردن مشکل است

۸

معنی پیچیده می پیچد زبان تقریر را

آیه آن زلف را تفسیر کردن مشکل است

۹

هست زیر آسمان امنیت خاطر محال

خواب راحت در دهان شیر کردن مشکل است

۱۰

با صف مژگان نظربازی نه کار هر کس است

دیده را آماجگاه تیر کردن مشکل است

۱۱

خط غباری نیست کز وی دل توان برداشتن

چاره این خاک دامنگیر کردن مشکل است

۱۲

تشنگی نتوان به شبنم بردن از ریگ روان

دیده نادیدگان را سیر کردن مشکل است

۱۳

با خیال خشک تا کی سر به یک بالین نهم؟

دست در آغوش با تصویر کردن مشکل است

۱۴

نیست جز تسلیم صائب هیچ درمان عشق را

پنجه در سر پنجه تقدیر کردن مشکل است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۶۶

نظرات

user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۲/۱۱/۱۵ - ۰۰:۱۵:۴۶
شرح ابیات: نوشتن قصه شوق و آرزومندی و عشق بسیار مشکل است و شوق قابل بیان نیست همچنانکه ممکن نیست جلو امواج دریا را گرفت شوق) در قالب نگارش در نمی آید و دریای آرام مرده است.سد و بند در برابر سیل بی امان مقاومت نمیکند آری مشتاق و آرزومند بیقرار را نمی توان به زنجیر کشید.تمام نعمت روی زمین آزمندان را قانع نمیکند همچنانکه چشم روزنه را از پرتو روشنایی نمی توان سیر کرد بلکه درون آن همچنان تاریک خواهد ماند.چشم زیبا و سیاه و آهوانه را با افسانه میتوان به خواب برد اما چشم حیله گر تو را به هیچ شیوه نمی توان تسخیر کرد.  پیری و کهنسالی به غیر از فروتنی دستگیری دیگر ندارد آری جسم انسان پیر مانند دیوار کهنه ای است که آن را نمیتوان تعمیر کرد و لاجرم باید فرو ریزد.خواب زاهد به سبب فکر و یاد بهشت ناخوش شده است. آری کودکان را از جوی شیر ترک کردن بسیار مشکل است.(زاهدی که به امید بهشت و کوثر و سلسبیل خدا را عبادت کند کودکی است که از شیر نمی تواند دست بکشد.)سخن غافلان و بی خبران از حقیقت قابلیت تفسیر و شرح ندارد. پایی که خفته باشد تعبیر و تفسیر ان مشکل است.(مصراع دوم مثل است و در جای دیگر گفته است که خواب مستی تعبیر ندارد غم حساب ندارم ز می پرستی ها که نیست قابل تعبیرخواب مستی ها.)معنی پیچیده زبان تقریر و بیان آدمی را می پیچد و به لکنت می اندازد همچنانکه آیه و عبارت آن زلف گره گیر دلبر را نمی توان تفسیر کرد.  آسودگی خاطر در زیر چرخ گردون و گنبد دوار ممکن نیست. آری زیر آسمان به منزله دهان شیر است و در دهان شیر کسی به خواب خوش و راحت فرو نمی رود.در برابر صف لشکر مژگان خونریز یار چشم چرانی و نگریستن به چهره دلپذیر او کار هر کسی نیست چون هر که بنگر چشم خود را هدف و نشانه تیر مژگان محبوب کرده است.خط نورسته دلبر چنان غبار روح‌ پرور است که عاشق نمیتواند از آن دل بردارد. آری خط غبار یار خاک دامنگیر و جایگاه دلکشی است که عاشق آنجا را نمی تواند ترک کند.  از شن خشک و نرم متحرک با یک قطره شبنم نمیتوان تشنگی را دفع کرد. آری چشم انسان‌های آزمند با قناعت سیر نمیشود.(شن خشک با قطره آبی سیر نمی شود.طمع کاران نیز هرگز از مال دنیا سیر نمی شوند.)با خیال خالی و بدون دیدار یار تاکی باید تنها سر به بالین گذاریم تصویر و صورت خیالی یار غیر ممکن است که صفای شور یار را داشته باشد.ای صائب درد عشق هیچ درمانی جز تسلیم ندارد سرنوشت خدایی چنین است که باید در برابر عشق تسلیم شد و کسی حریف تقدیر نمی‌شود و زور آزمایی کردن با قضای الهی غیر ممکن است.