
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۰۴۳
۱
هر چه امروزست بار خاطرت فردا گل است
در جگرخاری که اینجا بشکند آنجا گل است
۲
انبساط ماست موقوف گشاد کار خلق
فتح بابی هر که را رو می دهد ما را گل است
۳
هر که با نیکان نشیند رنگ نیکان بر کند
چون ز می سیراب گردد پنبه مینا گل است
۴
می پرستان در خزان عیش بهاران می کنند
قلقل میناست بلبل، باده حمرا گل است
۵
پرده بیگانگی نبود میان حسن و عشق
در حریم بیضه بلبل گرم صحبت با گل است
۶
قدر خاک افتاده را سرگشتگان دانند چیست
نقش پا گمراه را در دامن صحرا گل است
۷
هست با هر داغ من پیوند خاصی عشق را
برگ برگ این چمن پیش چمن پیرا گل است
۸
صحبت روشن ضمیران سرخ رویی بر دهد
شاخ مرجان در کنار بحر سر تا پا گل است
۹
از فروغ شمع صائب نیست غم پروانه را
رهنورد شوق را آتش به زیر پا گل است
تصاویر و صوت


نظرات