
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۰۷
۱
خلق خوش چون صلح می سازد گوارا جنگ را
می نماید چرب نرمی مومیایی سنگ را
۲
بر فقیران مرگ آسان تر بود از اغنیا
راحت افزون است در کندن، قبای تنگ را
۳
خورد از بس زخم های منکر از نادیدنی
مرهم زنگار کرد آیینه من زنگ را
۴
گریه را در پرده دل آب و تاب دیگرست
حسن دیگر هست در مینا می گلرنگ را
۵
گفتگوی ناصحان بر دل گرانی می کند
ور نه گیرد از هوا دیوانه من سنگ را
۶
از نواهای مخالف می کشند آزار خلق
گوشمالی نیست حاجت ساز سیر آهنگ را
۷
ظاهرآرایان ز چشم شور ایمن نیستند
نیست از خورشید پروایی گل بی رنگ را
۸
سحر را تأثیر نبود در عصای موسوی
راستی در هم نوردد حیله و نیرنگ را
۹
مفت شیطانند صائب کوته اندیشان که سگ
صید خود سازد به آسانی شکار لنگ را
تصاویر و صوت


نظرات