
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۰۸۷
۱
هر که چون بلبل درین گلشن اسیر رنگ و بوست
از بهار زندگانی بهره او گفتگوست
۲
گر نخواهد میهمان دل شد آن یار عزیز
آه چندین خانه دل را چرا در رفت و روست؟
۳
با تعلق سجده درگاه حق مقبول نیست
از دو عالم دست شستن این عبادت را وضوست
۴
لنگر بی تابی عاشق نمی گردد وصال
ماهی بی صبر را هر موج بال جستجوست
۵
در بیابانی که آن آهوی مشکین می چرد
نقش پای رهروان چون ناف آهو مشکبوست
۶
گر به ظاهر چشم ما خشک ست چون جام تهی
گریه مستانه ما همچو مینا در گلوست
۷
گر به گل رفته است پای خم ز مستی باک نیست
سیر و دور آسیای جام در دست سبوست
۸
پرده پوشی دامن آلودگان را لازم است
چاک در پیراهن یوسف چه محتاج رفوست؟
۹
می شود بی برگ صائب زود نخل میوه دار
سرو از بی حاصلی در چار موسم تازه روست
تصاویر و صوت

نظرات