
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۰۹۱
۱
دیده هر کس که حیران است در دنبال اوست
هر که از خود می دود بیرون به استقبال اوست
۲
سرو سیمینی کز او مجنون بیابانی شده است
حلقه چشم غزالان حلقه خلخال اوست
۳
از کمند عشق برق و باد نتوانست جست
وای بر صیدی که این صیاد در دنبال اوست
۴
قهرمان عشق دلها را مسخر کرده است
هر کجا آهی که بینی رایت اقبال اوست
۵
نیست ممکن دل به جا ماندن درین وحشت سرا
بیخودی تمهید پرواز و تپیدن بال اوست
۶
تشنه تیغ شهادت را مذاق دیگرست
ورنه آب زندگی در پرده تبخال اوست
۷
باشد از سرگشتگی دور نشاطش برقرار
چون فلک ها مرکز پرگار هر کس خال اوست
۸
سرنمی آید به سامان تا ز سامان نگذرد
دل نمی گردد پریشان تا پریشان حال اوست
۹
نیست صائب غیر شهباز سبک پرواز دل
لامکان سیری که این نه بیضه زیر بال اوست
تصاویر و صوت


نظرات