صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۱۰۱

۱

تا ز رخ زلف آن بهشتی روی دور انداخته است

دست رضوان پرده بر رخسار حور انداخته است

۲

پنجه مومین حریف پنجه خورشید نیست

عقل بیجا پنجه با عشق غیور انداخته است

۳

می برد خواهی نخواهی دل ز دست مردمان

کار خود را آن کمان ابرو به زور انداخته است

۴

ساعد او بارها در معرض عرض صفا

رعشه غیرت بر اندام بلور انداخته است

۵

در حریم عشق، خواهش ناامیدی بردهد

زان تجلی پرتو خود را به طور انداخته است

۶

راه نزدیک است اگر بر گرد دل گردد کسی

دوربینی ها مرا از کعبه دور انداخته است

۷

ابر تر دامن چه باشد، کز حجاب اشک من

خویش را طوفان مکرر در تنور انداخته است

۸

تیره بختی های ما از پستی اقبال نیست

از بلندی شمع ما پرتو به دور انداخته است

۹

نه همین در شهر اصفاهان قیامت می کند

فکر صائب در همه آفاق شور انداخته است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۳۱۴
دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۹۸

نظرات