
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۱۰۸
۱
یار راه شکوه ام از چین ابرو بسته است
پیش این سیلاب آتش را به یک مو بسته است
۲
می زند بسیار راه دین و دل چون رهزنان
پرده ای کز شرم آن عیار بر رو بسته است
۳
نیست لیلی غافل از احوال دورافتادگان
گرد مجنون حلقه ها از چشم آهو بسته است
۴
وقت تصویر دهان یار، نقاش ازل
از میان نازک او خامه مو بسته است
۵
بوسه ها بر دست خود داده است معمار ازل
تا به اقبال بلند آن طاق ابرو بسته است
۶
می زند طول امل از سادگی نقشی بر آب
ورنه آب زندگانی را که در جو بسته است؟
۷
پله تن نیست جای لنگر جان عزیز
دل عبث بر صحبت یوسف ترازو بسته است
۸
صائب از اندیشه ملک سلیمان فارغ است
هر که دل در چین زلف آن پریرو بسته است
تصاویر و صوت


نظرات