صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۱۱۸

۱

بی تزلزل نیست هرکس چون علم استاده است

عشرت روی زمین از مردم افتاده است

۲

تشنه چشمان بحر را سازند در یک دم سراب

حسن محجوب تو چون آیینه را رو داده است؟

۳

با تهیدستان ندارد سختی ایام کار

سرو بی حاصل ز سنگ کودکان آزاده است

۴

پای موران بند بر آیینه نتوان شدن

از قبول نقش، لوح سینه ما ساده است

۵

گرچه می دانند دامان وسایل زاهدان

بیش عارف پرده بیگانگی سجاده است

۶

آه مظلومان کند اولاد ظالم را کباب

پله این ناوک دلدوز دور افتاده است

۷

حرص، صائب در بهاران است بی برگ و نوا

برگ عیش قانعان در برگریز آماده است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۳۱۱
دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۱۰۷

نظرات

user_image
عیسی
۱۳۹۵/۰۳/۰۶ - ۰۸:۳۲:۰۹
آه مظلومان کند اولاد ظالم را کبابپله این ناوک دلدوز دور افتاده استصائب می گوید آه وناله مظلومان علاوه بر ظالم دامن فرزندان ظالم را می گیرد: