صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۱۲۵

۱

تا به فکر گوشوار آن سیمبر افتاده است

پیچ و تاب رشته در جان گهر افتاده است

۲

رشته سر در گم جان را به دست آورده است

دیده هر کس بر آن موی کمر افتاده است

۳

هست چون تسبیح در هر رشته اش صددل گره

بس که در زلف تو دل بر یکدگر افتاده است

۴

گرچه پیش افتاده در ظاهر، ولی رو بر قفاست

راه پیمایی که پیش از راهبر افتاده است

۵

پرده خوابش کند در چشم کار بادبان

هر که را بر ساحل از دریا نظر افتاده است

۶

می کشم چون بید مجنون خجلت از بی حاصلی

من که پیش از سایه بر خاکم ثمر افتاده است

۷

کشتی مغرور من از منت خشک کنار

در کمند وحدت از موج خطر افتاده است

۸

گوهر شهوار می آید به غواصی به دست

پا به دامن چون کشم، کارم به سر افتاده است

۹

برق عالمسوز باشد لازم ابر سیاه

آتشم در خرمن از دامان تر افتاده است

۱۰

همچنان غافل ز مرگم، گرچه از موی سفید

در رگ جان رعشه چون شمع سحر افتاده است

۱۱

گرچه باشد در ضمیر خاک صائب مسکنش

از قناعت مور در تنگ شکر افتاده است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۳۰۸
دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۱۱۰

نظرات