
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۱۳۵
۱
آن که بزم غیر را از خنده پر گل کرده است
خاطر ما را پریشانتر ز سنبل کرده است
۲
من ندارم طالع از مقصود، ورنه بارها
گل ز مستی تکیه بر زانوی بلبل کرده است
۳
این چه رخسارست، گویا چهره پرداز بهار
آب و رنگ صد چمن را صرف یک گل کرده است
۴
جوهر ما از پریشانی نمی آید به چشم
از نظر این چشمه را پوشیده سنبل کرده است
۵
سرکشی مگذار از سر تا نگردی پایمال
کز تواضع خصم کم فرصت مرا پل کرده است
۶
نیست پروای ستم ما را که جان سخت ما
خون عالم در دل تیغ تغافل کرده است
۷
صائب از افتادگی مگذر که ابر نوبهار
قطره را گوهر به اکسیر تنزل کرده است
تصاویر و صوت


نظرات