صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۱۴

۱

نیست فرق از تن دل افسرده خودکام را

رنگ برگ خویش باشد میوه های خام را

۲

با تهی چشمان چه سازد نعمت روی زمین؟

خاک نتوانست کردن سیر چشم دام را

۳

هر که از روز سیاه نامداران غافل است

می پذیرد چون عقیق از ساده لوحی نام را

۴

خواهش بی جا مرا محروم کرد از فیض عشق

برنمی دارد کریم از سایلان ابرام را

۵

عارفان دل را سفید از نقش هستی کرده اند

رنگ داغ عیب باشد جامه احرام را

۶

ناصح از بیهودگی آبروی خویش برد

بوی خون آید ز افغان مرغ بی هنگام را

۷

شور بختی تلخکامان را به اصلاح آورد

جز نمک درمان نباشد تلخی بادام را

۸

فکر صید خلق دارد زاهدان را گوشه گیر

خاکساری پرده تزویر باشد دام را

۹

خو به مردم کرده را صائب جدایی مشکل است

دامن صحراست زندان صیدهای رام را

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۱۲۱

نظرات

user_image
امین
۱۳۹۴/۰۸/۰۸ - ۱۰:۲۲:۵۵
به نظرم باید واژه"بر نمی تابد کریم"در متن شعر درستتر باشه
user_image
امیرابوالفضل عباسیان
۱۴۰۰/۰۱/۲۵ - ۰۷:۵۷:۳۱
درودها وعرض ادبدر مصراع: ناصح از" بیهوده گی" آبروی خویش برداون "بیهوده گی" اشتباه ونادرست میباشد ودرستش "بیهوده گویی" است چرا که کار ناصح نصیحت کردن ودرکل :(سخن گفتن) میباشد که از آن به بیهوده گویی تغبیر میشود وهم برحسب وزن شعر:فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن(رمل مثمن محذوف) در بیهوده گی وزن دچارلنگی وعدول میشود وباید اخرش را "بَرَد" خواند که دراین صورت هم از آن آهنگ وموزونی خویش خارج میشود بنابراین درستش همان"بیهوده گویی" میباشد.