صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۱۴۶

۱

از عرق تا چهره گلرنگ جانان تر شده است

دامن گلهابه شبنم آتشین بستر شده است

۲

نقد می سازد قیامت را به عاشق شور عشق

دامن صحرا به مجنون دامن محشر شده است

۳

نیست در زندان آهن بی قراران را قرار

سینه سنگ از شرار شوخ من مجمر شده است

۴

چون توانم همسفر شد با سبکپایان شوق؟

من که دامن پیش پایم سد اسکندر شده است

۵

در قیامت شسته رو برخیزد از آغوش خاک

چهره هر کس که از اشک ندامت تر شده است

۶

مانع پرواز من کوتاهی بال و پرست

بادبان بر کشتی بی طالعم لنگر شده است

۷

می شود طومار عمرش طی به اندک فرصتی

چون قلم هر کس ز بی مغزی زبان آور شده است

۸

علم رسمی تیره دارد سینه صاف مرا

بی صفا آیینه ام از کثرت جوهر شده است

۹

چون توانم داشت پنهان فقر را از چشم خلق؟

خرقه صد پاره بر بی برگیم محضر شده است

۱۰

خورده ام چون موی آتش دیده چندین پیچ و تاب

تا رگ ابرم ز دریا رشته گوهر شده است

۱۱

می کند بی دست و پایی دشمنان را مهربان

شعله بر خاشاک من بسیار بال و پر شده است

۱۲

تا چه خواهد کرد صائب با دل مومین من

آتشین رویی کز او آیینه خاکستر شده است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۱۲۰
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۳۸۳

نظرات