صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۱۵۰

۱

از شکوه عشق، میدان تنگ بر هامون شده است

دامن صحرا ز یک دیوانه پر مجنون شده است

۲

می کنم چون موج در آغوش دریا پا دراز

تا عنان اختیار از دست من بیرون شده است

۳

سرکشی از بس که زین وحشی نگاهان دیده ام

باورم ناید که آهو رام با مجنون شده است

۴

شانه شمشاد را دست نگارین می کند

بس که در زلف گرهگیر تو دلها خون شده است

۵

نیست در روی زمین از بی غمی آثار درد

چهره زرین نهان در خاک چون قارون شده است

۶

ز انقطاع فیض، کوتاه است ایام خزان

دولت فصل بهار از فیض روز افزون شده است

۷

جلوه همکار می بندد زبان لاف را

در زمان قامت او سرو ناموزون شده است

۸

همچو داغ لاله چسبیده است صائب بر جگر

آه ما از بس که نومید از در گردون شده است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۱۲۲
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۳۸۲

نظرات