
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۱۵۷
۱
آن که ما سرگشته اوییم در دل بوده است
دوری ما غافلان از قرب منزل بوده است
۲
ما عبث در سینه دریا نفس را سوختیم
گوهر مقصود در دامان ساحل بوده است
۳
ما ز هجران ناله های خویش می پنداشتیم
چون جرس فریاد ما از قرب محمل بوده است
۴
ما عبث دل را به زیر آسمان می جسته ایم
این سپند شوخ در بیرون محفل بوده است
۵
داد از قید جهان زنجیر، آزادی مرا
شاهراه کعبه مقصد سلاسل بوده است
۶
تا دلم خون گشت، سیر چرخ بی پرگار شد
سیر این پرگارها بر نقطه دل بوده است
۷
تا گرفتم رخنه دل را، جهان تاریک شد
روشنی این خانه را از رخنه دل بوده است
۸
زیر مرهم می شناسد حال داغ ما که چیست
هر که را آیینه پنهان در ته گل بوده است
۹
چشم او صائب مرا از عقل و دین بیگانه کرد
دوستی با می پرستان زهر قاتل بوده است
تصاویر و صوت


نظرات