صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۱۶۳

۱

دوستی های جهان با ریو و رنگ آلوده است

شهد این مکار با چندین شرنگ آلوده است

۲

دامن از خون شهیدان چیدن از انصاف نیست

کز شفق خورشید هم دامن به رنگ آلوده است

۳

سعی کن نامی درین عالم به گمنامی برآر

ورنه هر نامی که هست اینجا به ننگ آلوده است

۴

باده ممزوج می باید دل بیمار را

سازگار طبع عاشق صلح جنگ آلوده است

۵

دختر رز را مکن زنهار صاحب اختیار

کاین سیه رو نام مردان را به ننگ آلوده است

۶

بر سر جوش است دیگر خون حشر انتقام

تا که از خون ضعیفان باز چنگ آلوده است؟

۷

از خدنگ او چرا دل می کند پهلو تهی؟

گرنه از خون رقیبان آن خدنگ آلوده است

۸

جود بی منت مجو از کس که خورشید بلند

از فروغ خود به خون رخسار سنگ آلوده است

۹

بی شفق هرگز بساط چرخ خشم آلود نیست

دایم از خون چنگ و دندان پلنگ آلوده است

۱۰

کی دل بیتاب را مانع ز رفتن می شود؟

وعده صلحی که با صد عذر لنگ آلوده است

۱۱

عاشقان صائب بلا گردان معشوق خودند

زین سبب بال و پر طوطی به زنگ آلوده است

تصاویر و صوت

نظرات