
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۱۶۴
۱
من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است
رنگ آن سیب زنخدان اندکی گردیده است
۲
شمع خامش، شیشه خالی، جام عشرت سرنگون
عرصه بزم تو، میدان شبیخون دیده است
۳
چشمه سوزن محیط بحر نتواند شدن
در دل تنگم شکوه عشق چون گنجیده است؟
۴
نیست شیرین استخوان ما چو گوهر بی سبب
قطره ما سالها تلخی ز دریا دیده است
۵
حسن هر خاری درین گلزار بر جای خودست
چون ز مژگان مو به چشم افتد بلای دیده است
۶
مگذر از چشم تر ما این چنین دامن کشان
شبنم ما پنجه خورشید را تابیده است
۷
کلک صائب تا رقم پرداز شد، دست صبا
داستان زلف را بر یکدگر پیچیده است
تصاویر و صوت

نظرات