صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۱۶۸

۱

عطر آن گل پیرهن تا در هوا پیچیده است

بوی گل دودی است در مغز صبا پیچیده است

۲

سرو سیمین تو تا یکتای پیراهن شده است

برگ گل از غنچه خود در قبا پیچیده است

۳

از عرق هر حلقه چشم گریه آلودی شده است

تا سر زلفش دگر دست که را پیچیده است؟

۴

بر لب آب بقا از تشنگی جان می دهد

دست هر کس را که حیرت بر قفا پیچیده است

۵

در غبار خاطر ما، ناله های خونچکان

همچو بوی خون به خاک کربلا پیچیده است

۶

می شمارد پرده بیگانگی گلزار را

هر که از گل در نسیم آشنا پیچیده است

۷

با تو ظالم در نمی گیرد فسون عجز ما

ورنه گوش آسمان را آه ما پیچیده است

۸

پنجه مومین ما سرپنجه فولاد را

بارها از راه تسلیم و رضا پیچیده است

۹

احتیاج استخوان بر یکدگر خواهد شکست

نخوتی کز سایه در مغز هما پیچیده است

۱۰

نیست صائب دامن افلاک رنگین از شفق

خون ما افلاک را بر دست و پا پیچیده است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۱۳۱
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۳۳۷

نظرات