
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۱۸۴
۱
دل میان چار عنصر تن به سختی داده ای است
دانه در آسیای چار سنگ افتاده ای است
۲
خرده جان مقدس در تن خاکی نهاد
موری از دست سلیمان بر زمین افتاده ای است
۳
نیست چون سرو و صنوبر حاصلش جز بار دل
در ریاض آفرینش هر کجا آزاده ای است
۴
پیش ارباب بصیرت کز ته کار آگهند
گرمی این سرد مهران دوزخ آماده ای است
۵
نیست حق جویندگان را دیده باریک بین
ورنه هر خاری درین وادی به مقصد جاده ای است
۶
بر سر حرف آورد صائب مرا دلهای پاک
چون قلم باغ و بهار من زمین ساده ای است
تصاویر و صوت

نظرات