صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۱۸۵

۱

بی غبار خط نگاهم توتیا گم کرده ای است

در ته ابر سیه ماه جلا گم کرده ای است

۲

نیست هر کس را که چشم خوش نگاهی در نظر

در سواد آفرینش آشنا گم کرده ای است

۳

بوسه لب تشنه در دور لب نوخط او

در سیاهی چشمه آب بقا گم کرده ای است

۴

هر که را آسوده تر دانی درین وحشت سرا

زیر شمشیر حوادث دست و پا گم کرده ای است

۵

تا چه باشد در بیابان طلب احوال ما

خضر اینجا رهنورد رهنما گم کرده ای است

۶

کار ما بی دست و پایان با خدا افتاده است

کشتی دریای ما ناخدا گم کرده ای است

۷

در بیابانی که چاه از نقش پا افزونترست

عقل کوته بین ما کور عصا گم کرده ای است

۸

پیش ارباب خرد گر کشتی نوح است عقل

در محیط عشق موج دست و پا گم کرده ای است

۹

هر که غافل گردد از حق در جهان با این ظهور

مهر عالمتاب در نور سها گم کرده ای است

۱۰

در تن خاکی، روان آسمان مشتاق ما

راه بیرون شد ز گرد آسیا گم کرده ای است

۱۱

هر که از صاحبدلان در کعبه صائب رو کند

می توان دانست محراب دعا گم کرده ای است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۱۳۹

نظرات