
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۱۹۶
۱
عمر شمع صبح و لطف بی بقای او یکی است
عهد گل در زود رفتن با وفای او یکی است
۲
گرچه در هر گوشه صد قربانی لب تشنه هست
آن که زمزم سرزند از زیر پای او یکی است
۳
هر که را بر دست نقاش است چشم دوربین
رتبه بال و پر طاوس و پای او یکی است
۴
مرکز بر گرد سر گردیدن عالم شده است
کعبه قانع که در سالی قبای او یکی است
۵
در حلاوتخانه وحدت دویی را بار نیست
قند شیرین کار و زهر جانگزای او یکی است
۶
هر که چون صائب کند قطع طمع از روزگار
در مذاقش لطف گردون و جفای او یکی است
تصاویر و صوت


نظرات