صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۲۰۰

۱

هر زمان در شهر بند عقل، سور و ماتمی است

جز جهان عشق نبود گر جهان بی غمی است

۲

دیدن خلق است بیماری و وادیدست نکس

عید و نوروز از برای بی دماغان ماتمی است

۳

رفته و آینده اهل حال را منظور نیست

از حیات جاودانی خضر را قسمت دمی است

۴

هر که در دریا شود اهل بصیرت چون حباب

هر نظر محو جمالی، هر نفس در عالمی است

۵

گفتگوی عشق را هر گوش نتواند شنید

نیست جز چاه ذقن، این راز را گر محرمی است

۶

حسن هیهات است نادم گردد از خوانخوارگی

می پرد چشم و دل خورشید هر جا شبنمی است

۷

از درشتی های خط خوبان ملایم می شوند

ما جراحت دیدگان را خط مشکین مرهمی است

۸

نقطه موهوم کز خردی نمی آید به چشم

پیش چشم خرده بین ما سود اعظمی است

۹

بس که صائب دیدم از نادیدگان نادیدنی

زنگ بر آیینه طبعم بهار خرمی است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۳۳۲
دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۱۴۶

نظرات

user_image
بابک دولتی
۱۳۹۹/۰۱/۰۱ - ۰۱:۱۱:۳۱
مصرع اول از بیت دوم مشکل تایپی دارد
user_image
مظفر محمدی الموتی خشکچالی
۱۴۰۰/۰۸/۱۹ - ۱۲:۲۷:۲۸
بیت «6» و بیت «8» احتمالاً غلط تایپی دارد و به صورت ذیل بایستی درست باشد:6. حُسن، هیهات است نادم گردد از خون‌خوارگی / می‌پرَد چشم و دل خورشید هر جا شبنمی‌ست.8. نقطه‌ی موهوم، کز خُردی، نمی‌آید به چشم / پیش چشم خرده‌بین ما، سواد اعظمی‌ست