
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۲۰۴
۱
زیر پای سرو چون آب روان غلطیدنی است
گل به تردستی ز عکس تازه رویان چیدنی است
۲
گر لباس فاخری در عالم ایجاد هست
از گناه زیردستان چشم خود پوشیدنی است
۳
پیشدستی کن، ازین تشویش خود را وارهان
جام پر زهر اجل چون عاقبت نوشیدنی است
۴
از دم سرد خزان چون می رود آخر به باد
با لب خندان به گلچین سر چو گل بخشیدنی است
۵
تا به کی در استخوان بندی گدازی مغز خود؟
این طلسم استخوانی چون ز هم پاشیدنی است
۶
وقت خود ضایع مکن چون غافلان در چیدنش
چون بساط زندگانی عاقبت برچیدنی است
۷
بر دل آزاده حسن خلق بند آهن است
از گل بی خار بیش از خار دامن چیدنی است
۸
نیست از بخت سیه دلهای روشن را ملال
دیده آیینه شبها ایمن از نادیدنی است
۹
دل ز اشک گرم خالی ساز هنگام صبوح
در زمین پاک، صائب تخم خود پاشیدنی است
تصاویر و صوت


نظرات