
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۲۱۰
۱
خط مشکین تو نقش تازه ای بر کار بست
مصحف روی ترا شیرازه از زنار بست
۲
از فروغ حسن نتوان کرد در رویش نگاه
جوش گل راه تماشایی بر این گلزار بست
۳
جوش خون بی بخیه می سازد دهان زخم را
شکوه چون زور آورد نتوان لب اظهار بست
۴
جذب عشق از در درون می آورد معشوق را
طوطی ما را شکر در پسته منقار بست
۵
در محبت کم گناهی نیست اظهار وجود
تا نفس باقی است نتوان لب ز استغفار بست
۶
کعبه سنگ ره نشد سرگشتگان عشق را
چون تواند نقطه راه گردش پرگار بست؟
۷
گرم دارد جوش بلبل صحبت گلزار را
شد جهان افسرده تا صائب لب از گفتار بست
تصاویر و صوت


نظرات