صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۲۲۰

۱

عشق بالا دست بر خاک از وجود ما نشست

از گهر گرد یتیمی بر رخ دریا نشست

۲

عشق تن در صحبت ما داد از بی آدمی

کوه قاف از بی کسی در سایه عنقا نشست

۳

زخم مجنون تازه خواهد شد که از سودای ما

طرفه شاهینی دگر بر سینه صحرا نشست

۴

راه عشق است این، به آتش پایی خود پر مناز

خار این وادی مکرر برق را در پا نشست

۵

جسم خاکی در صفای دل نیندازد خلل

باده آسوده است از گردی که بر مینا نشست

۶

نیست تاب همنفس آیینه های صاف را

زود می گردد گران، ابری که با دریا نشست

۷

خار در چشمش، اگر هنگامه افروزی کند

چون شرر هر کس تواند در دل خارا نشست

۸

کرد رعنا همچو آتش بال و پرواز مرا

در طریق عشق اگر خاری مرا در پا نشست

۹

کفر و دین روشن ضمیران را نمی سازد دو دل

کی شود شبنم دورو، گر بر گل رعنا نشست؟

۱۰

زنگ خودبینی گرفت آیینه بینایی اش

هر که صائب یک نفس با مردم دنیا نشست

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۱۵۵
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۵۲۸

نظرات

user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۲/۱۱/۰۳ - ۱۳:۱۷:۲۹
🔹شرح ابیات:   ✍️ عشق چیره شونده و قوی در روی زمین از وجود ما انسانها نشسته است. همچنانکه گرد یتیمی و صفا از وجود گوهر بر روی دریا نمایان شده است.(برای عشق نوعی تنزل رخ داده است. عشق توانا اگر خاک نشین شده بخاطر وجود نالایق ماست.)عشق از تنهایی مصاحبت و دوستی ما را پذیرفت هم چنانکه کوه بلند و عظیم قاف از تنهایی و بی کسی با عنقا همنشین شد و به عنقا پناه برد عشق مانند کوه قاف و انسان ها به منزله عنقا هستند. عشق چون مصاحبی شایسته پیدا نکرد به ناچار مصاحبت ما آدمیان را پذیرفت.زخم های عشق و دیوانگی مجنون دوباره زنده خواهد شد زیرا عشق و جنون ما شاهین شگفت دیگری است که بر سینه صحرای دیوانگی نشسته است.(مجنون با مشاهده چنین دیوانه عاشقی دیوانه تر خواهد شد و جنونش شدت خواهد یافت.)به تیز روی خود در راه عشق تفاخر مکن زیرا خار وادی عشق بارها در پای خود برق و آتش نیز فرو رفته است.(آتش نیز از رنج و خار عشق در امان نیست.)   📌 تن خاکی آدمی به صفا و پاکی دل خلل و رخنه ای نمی رساند. هم چنانکه غباری که بر جام مینشیند، شراب را غبار آلود و درد آمیز نمیکند.آیینه های صاف و درخشان تحمل همدم را ندارند چون نفس همدمان آن را مکدر میکند. آری ابری که با دریا همنشین باشد زود سنگین میشود.مانند شرر و پاره آتش هر کس میتواند در درون سنگ خارا جای بگیرد با این شرط که خار در پیش چشم او مثل گل لطیف مجلس آرایی بکند.(سختی ها در پیش او مانند راحتی و آسایش باشد.)   ✅ اگر در راه عشق خاری به پای من فرو رفت موجب سرافرازی من شد. زیرا خار راه عشق بال و پر پرواز مرا بلند کرد و مرا اوج بخشید و من چون آتشی بودم که گویی در آن خار ریختند و موجب شعله ور شدن و بالارفتن آن شد.(خار راه عشق مرا از سیر و طلب بازنداشت بلکه بال و پر مرا قدرت بخشید و نیروی پرواز مرا بیشتر کرد و باعث عروج من شد چنانکه خار قدرت آتش را زیاد میکند.)کفر و دین عارف روشن دل را مشکوک و دو دل نمیکند و آنان را از توحید و یگانگی باز نمی دارد. آیا قطره شبنمی که بر چهره گل دو رنگ نشیند صفا و یکرنگی خویش را از دست میدهد؟ای صائب کسی که یک دم با اهل دنیا همنشین باشد آیینه بصیرت او حتماً غبار خودبینی و غرور میگیرد.(دنیاداران و کسانی که به تعلقات دنیوی وابسته اند، اهل تواضع و معرفت نیستند و اهل بصیرت با آنان همنشین نباشد. نفسی و دمی چهره درخشان آینه را مکدر و تیره میکند.) 👆جناب موسی عبداللهی