
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۲۳۵
۱
حسن را در هر لباسی دیده بان در کار هست
در بساط گل ز شبنم دیده بیدار هست
۲
نیست همت غافل از احوال دورافتادگان
بحر را در جستجو صد ابر گوهر بار هست
۳
در خم چوگان گردون گردش ما را ببین
تا بدانی نقطه سرگردانتر از پرگار هست
۴
صورت احوال زاهد در نقاب اولی ترست
طرفه دیوی در پس این پرده پندار هست
۵
کو چنان چشمی که «بتْوانَد» جمال یار دید؟
من گرفتم در قیامت رخصت دیدار هست
۶
چند روزی شکر این کوته زبانان بیش نیست
شکر ارباب سخن باقی است تا گفتار هست
۷
غم به قدر غمگسار از چرخ نازل می شود
هست در هر جا که صندل دردسر بسیار هست
۸
می برد اسلام غیرت بر رواج اهل کفر
در دل تسبیح چندین عقده از زنار هست
۹
بر تو دشوارست دل زین خاکدان برداشتن
ورنه صائب طرفه گنجی زیر این دیوار هست
تصاویر و صوت


نظرات
مظفر محمدی الموتی خشکچالی