
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۲۴
۱
التفاتِ زاهدانِ خشک، تر سازد مرا
گرمی افسردگان افسردهتر سازد مرا
۲
اشکِ نیسانم، گدایی دارم از بحرِ گهر
چون صدف دامانِ پاکی، تا گهر سازد مرا
۳
معنیِ دور، از لباسِ لفظ میگردد جدا
مختصر، کی این جهانِ مختصر سازد مرا
۴
شعلهٔ بیباک را از چوبکاری باک نیست
چوبِ گل از بوی گل دیوانهتر سازد مرا
۵
ناخنِ فولاد دارم در گشادِ کارها
بویِ خون صاحبجگر چون نیشتر سازد مرا
۶
بحر را تلخی ز آفتها دعای جوشن است
تلخرویی از حلاوت بیشتر سازد مرا
۷
رشتهٔ عمرم به اندک فرصتی گردد گره
گر چنین بیتاب، آن موی کمر سازد مرا
۸
جذبهٔ دریا بود صائب دلیلِ سیلِ من
کی رهِ خوابیده دلگیر از سفر سازد مرا؟
تصاویر و صوت

نظرات