صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۲۷

۱

تَر‌زبانی معدنِ زَنگار می‌سازد مرا

خامشی آیینهٔ اسرار می‌سازد مرا

۲

آفتابِ غیب، فرشِ خانهٔ بی‌روزن است

چشم بستن مطلعِ انوار می‌سازد مرا

۳

در میانِ مستی و هشیاریِ من پرده‌ای است

نعرهٔ مستانه‌ای هشیار می‌سازد مرا

۴

سایهٔ سروی که من در پای او آسوده‌ام

از شِکَر‌خوابِ عدم بیدار می‌سازد مرا

۵

می‌تواند چشمِ بیماری مسیحِ من شدن

فتنهٔ خوابیده‌ای بیدار می‌سازد مرا

۶

کف چه حد دارد نقابِ شورش دریا شود؟

مستی سرشار، بی‌دستار می‌سازد مرا

۷

آفتابِ گرم‌رویی دشمنِ جانِ من است

نخلِ مومم، سردیِ بازار می‌سازد مرا

۸

تنگ می‌سازد بیابان را به رهرو کفشِ تنگ

تنگدستی از جهان بیزار می‌سازد مرا

۹

عِزّ آزادی به ذِلّ بندگی نتوان فروخت

بُخلِ بیش از جود، منّت‌دار می‌سازد مرا

۱۰

هیچ سوهان راهرو را چون رهِ باریک نیست

فکرِ آن موی میان هموار می‌سازد مرا

۱۱

گرچه چون سیل از غبارِ ره گران گردیده‌ام

جذبهٔ دریا سبک‌رفتار می‌سازد مرا

۱۲

این جوابِ آن غزل صائب، که می‌گوید اسیر

خواب چون گردد گران، بیدار می‌سازد مرا

تصاویر و صوت

کلیات صائب تبریزی از روی نسخهٔ خطی که خود شاعر تصحیح نموده با مقدمه و شرح حال آقای امیری فیروزکوهی از انتشارات کتابفروشی خیام، مقدمه مورخ ۱۳۳۳ شمسی - گردآورنده: ج. آزمون - تصویر ۲۰۱
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۸۸

نظرات

user_image
الف رسته
۱۳۹۷/۰۶/۰۷ - ۰۲:۱۳:۵۰
جواب این غزل جلال اسیر:باده چون زور آورد هشیار می‌سازد مراخواب چون گردد گران بیدار می‌سازد مرا صبح را گلگونه می‌بخشد کف خاکسترمسوختن رنگین‌تر از گلزار می‌سازد مرا دارد اکسیر حواس جمع چون دل شد خرابسایهٔ ویرانه‌ها بسیار می‌سازد مرا غفلتم تعبیر آگاهی‌ست، دیدم بارهاچشم خواب آلود من بیدار می‌سازد مرا بلبل گل‌های شوخ از دور بودن خوش‌تر استسیر باغ آرزو بیدار می‌سازد مرا