
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۲۷۰
۱
شسته ام از چشمه مه رو به آبم کار نیست
شیر مست ماهتابم با شرابم کار نیست
۲
ماهتاب از شمع کافوری ندارد کوتهی
با چراغ خیره چشم آفتابم کار نیست
۳
کرده ام تر از گل شب بوی بیداری دماغ
با نسیم غفلت ریحان خوابم کار نیست
۴
مستم اما در پی آزار کم ظرفان نیم
موج بی پروایم اما با حبابم کار نیست
۵
بارها بند قبای صبح را واکرده ام
با چنین دستی به دامان نقابم کار نیست
۶
آسمان گو کشتی انصاف بر خشکی ببند
ماهی ریگ روانم من، به آبم کار نیست
۷
نسبت من با خطا دورست از فهمیدگی
صائبم صائب به جز فکر صوابم کار نیست
تصاویر و صوت


نظرات