
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۲۸۱
۱
آرزو بسیار و آهم در دل درویش نیست
دشت پر نخجیر و یک ناوک مرا در کیش نیست
۲
خانه اهل تعلق شاهراه حادثه است
دزد هرگز در کمین کلبه درویش نیست
۳
سایه از ویرانه ما می کند پهلو تهی
خانه ما از هجوم جغد پر تشویش نیست
۴
تیر روی ترکش محشر بود مژگان او
فتنه را دلدوزتر زین ناوکی در کیش نیست
۵
ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر؟
عمر جاویدان او یک آب خوردن بیش نیست!
۶
مبحث عشق است ای زاهد خموشی پیشه کن
عرض علم موشکافیها به عرض ریش نیست!
۷
تا ازان تنگ شکر صائب جدا افتاده ام
سایه مژگان به چشم کمتر از صد نیش نیست
تصاویر و صوت


نظرات