
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۲۸۹
۱
آب کن در شیشه ساقی گر شراب صاف نیست
کشتی ما را به خشکی بستن از انصاف نیست
۲
می توانست از زر گل کرد ما را بی نیاز
حیف گوش باغبان را پرده انصاف نیست
۳
گوهر نایاب را بتوان به شیرینی خرید
در بهای بوسه ای گر جان دهی اسراف نیست
۴
گر سخن کیفیتی دارد سرایت می کند
هیچ عیبی اهل معنی را بتر از لاف نیست
۵
پشت بر من می کند هر گاه رویی دید ازو
سینه ام با سینه آیینه زان رو صاف نیست
۶
خرمن مه پیش من یک جو ندارد اعتبار
دانه عنقای ما جز نقطه های قاف نیست
۷
در سخن از عرفی و طالب ندارد کوتهی
عیب صائب این بود کز زمره اسلاف نیست
تصاویر و صوت


نظرات