
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۳۱۰
۱
نیست یک شادی که انجامش به غم پیوسته نیست
از لب خندان به جز خون در دهان پسته نیست
۲
یک دل آسوده نتوان یافت در زیر فلک
در بساط آسیا یک دانه نشکسته نیست
۳
در رحم اطفال از تحصیل روزی فارغند
مانع رزق مقدر خانه دربسته نیست
۴
از سبکرو نقش هیهات است ماند بر زمین
رهنوردی را که باشد نقش پا، آهسته نیست
۵
فارغ است از امتداد قطره های اشک من
آن که می گوید گره در رشته نگسسته نیست
۶
از می لعلی نمی گردد بدخشان سینه اش
دست هر کس چون سبو در زیر سر پیوسته نیست
۷
می توان ره برد از سیما به کنه هر کسی
شاهدی گلزار رنگین را به از گلدسته نیست
۸
پیش ما صائب که هر صیدی به دام آورده ایم
هیچ صیدی در جهان چون معنی برجسته نیست
تصاویر و صوت


نظرات
امیرشریعتی
امیر شریعتی